کارگردان:
راينر ورنر فَسبيندر
بازيگران: هانا شيگولا، راينر ورنر فَسبيندر
آلمان، ۱۹۶۹، سياه و سفيد، ۸۸ دقيقه
عنوان فيلم در واقع اصطلاح ناخوشايند آلمانی است که عوام درباره خارجی ها بکار می برند، به اين معنی که يعنی خارجی ها بقدری پست و نادان هستند که ...
اين فيلم تکان دهنده درباره فاشيسم بورژوازی داستان يک گروه از جوانان عاطل و باطل آلمانی است که در دهکده کوچکی در خارج شهر ول می گردند و اوقات خودشان را با عشقبازی کردن و ورق بازی می گذرانند و هر وقت حوصله شان سر می رود يا دوست دخترهاشان را به باد کتک ميگيرند و يا به ميخوارگی می پردازند.
داستان گربه باز زمانی شروع ميشود که يک مهاجر يونانی، بنام جورج، وارد محله ميشود و اين جوانان عاصی و بيکار يکمرتبه هدف مشخصی پيدا ميکنند تا تمام عقده ها و کينه و ترس خود را متوجه او کنند و در اين راستا حول محور تنفر از او با يکديگر متحد شوند. نقش جورج، مهاجر يونانی، که به دايره زندگی اين جوانان ضد خارجی قدم ميگذارد را خود فسبيندر بازی ميکند. جورج بالاخره با يکی از زنان اين جمع بنام ماريا طرح دوستی ميريزد و به او اظهار ميکند که دلش ميخواست ميتوانست به وطن خودش باز گردد. او اصلا دلش نميخواهد در آلمان بماند.
جورج که احساسات ضد خارجی جمع را برانگيخته، موردفحاشی و ناسزاهای آنان قرار می گيرد. آنها او را «کمونيست» و«سگ يونانی» و «گربه باز» خطاب ميکنند و بالاخره هم تنهايی گيرش انداخته و تا ميخورد کتکش ميزنند. روزنامه نيويورک تايمز هنگام گشايش اين فيلم در نيويورک نوشت اين يکی از چهار شاهکار فسبيندر است که در قلب تاريخ سينما بجا خواهد ماند.