کارگردان: جوزپه تورناتوره
بازيگران:
فيليپ نوآره، سالواتوره کاسيو، مارکو لئوناردی، ژاک پرين
ايتاليا، ۱۹۸۸، رنگی، ۱۲۵ دقيقه
سينما پرديس نگاهی است نوستالژيک به زندگی يک پسر بچه فقيربنام «توتو» که در دوران جنگ جهانی دوم در دهکده ای کوچک با مادرش زندگی می کند.
در مرکز فيلم رابطه ای است که اين پسر بچه با سينما پيدا می کند.
فيلم در زمان حال و با اين کلمات آغاز می شود: «آلفردو در حال مرگه.» اين کلمات که از گوشی تلفن شنيده می شود، تکانی به يک فيلمساز موفق بنام «سالواتوره» می دهد و وادارش می کند تا توسن خيال را رها کرده و به گذشته های دور زندگی خودش بازگردد و به ساعاتی که در آپاراتخانه تنها سينمای دهکده زادگاهش گذرانيده بود فکر کند.
سالواتوره تماشاچی را به همراه خود به زمان جنگ می برد، به دهکده کوچکشان جايی که «توتو» بهمراه بچه های ديگر و حتی بزرگسالان اوقات خودشان را در تنها سينمای ده می گذرانند.
آپاراتچی سينما پرديس آلفردو نام دارد که با «توتو» پسر بچه شوخ و شنگول طرح دوستی می ريزد و او را با سينما آشنا می کند. سينما برای مردم فقير و جنگ زده اين دهکده مفری است تا غم و غصه هايشان را برای چند صباحی بدست فراموشی بسپرند.
در يک صحنه بسيار زيبا و فراموش نشدنی، آلفردوی آپاراتچی، آپارات را بطرف بيرون از پنجره هدايت کرده و ديوار ساختمان روبرو را نشانه می رود و برای مردمی که در ميدانگاهی دهکده جمع شده اند فيلم را، که از قضا يک کمدی است، بروی ديوار پخش می کند و مردم چند لحظه با شکوه محو نمايش می شوند.
سالواتوره، که بعدا می فهميم همان توتو است، در مصاحبت با دوستش، آلفردو، بزرگ می شود و دوستی اين دو صميمی تر و عميق تر می شود. تحت توجهات و محبتی که از آلفردو می بيند، و با راهنمايی های وی، توتو اولين عشقش را با دختر زيبای دهکده تجربه می کند، و اين در حاليست که بيشتر و بيشتر مجذوب سينما می شود.
در نهايت آلفردو توتو را قانع می کند که برای تعقيب حرفه سينمايی بايد خانه و زادگاه را ترک کند تا به هدفش که کارگردانی سينماست برسد. اما حالا که سالواتوره به گذشته نگاه می کند، دستگيرش می شود که تعقيب رويای جوانی، و موفقيت در اين رويا، به قيمت گرانی بدست آمده است.
اين شاهکار مسلم سينمای ايتاليا در ضمن ستايشی است از قدرت بيان سينما که نسلی از سينما روها را مفتون خودش ساخته بود. سينما پرديس، با هر متراژ و قياسی، يک شاهکار بزرگ و فراموش نشدنی است.