"چه خوش بُوَد که برآيد زيک کرشمه دو کار"
شديداً در فکر بودم که موضوع " ستون اين هفته " چه بايد باشد...، بمب و خون، جنگ و اختلاف، کشمکش ميان ايران و غرب بر سر برنامه هسته ای ايران... شورش محرومان مهاجر در فرانسه، جنگ عراق، بخت ِ دولت بوش در انتخابات ميان دوره ای نوامبر 2006... و يا قدرت گرفتن چين ؟
در اين ميان مسأله ديگری که جلب نظر ميکرد: رويدادهای کشور گمنامی در آفريقا بنام " ليبريا" بود.
آيا هيچ نام اين اين کشور را شنيده ايد؟ رويدادهای ليبريا از دوجهت حائز اهميت است: اول اينکه ظهور " دموکراسي" در کشوری که از ابتدای استقلال جز جنگ وخونريزی و فقر و استبداد نديده است؛ و دوم اينکه صعود يک زن به مقام شامخ رياست قوه مجريه آن کشور از طريق صندوقهای رأی گيری و تمايل مردم. " دموکراسی " مبحثی است که اين روزها بحث متداول جهان و ورد زبان اولياء دولت آمريکااست؛ و نه تنها از جهت قدمت و وجوه تاريخی آن در جهان ، بلکه از لحاظ " ابزاري" و "کاربردي" ، برای نخستين بار بصورت بخش لايتجزای سياست خارجی دولت کنونی آمريکا در آمده است.
ميدانيم مسأله ترور و تروريسم، اول بحث و مقوله جهان امروز ما است، و ميدانيم برحسب اعترافات دولتهای آمريکا ( دولت کلينتون و اکنون دولت بوش ) سياست فدا کردن دموکراسی در ازاء خريد و تضمين " ثبات" بخصوص در کشورهای خاورميانه کارساز نبوده است.
دولت بوش اکنون به اين فکر افتاده است که با يک کرشمه دو کار بکند: هم فلسفه وجودی ملت و مملکت آمريکا را در جهان تعميم دهد ، و هم ، بنا بر طرز تفکر جاری با ايجاد و تقويت مردمسالاری از فاصله حکومت و مردم و نتيجتاً از فاصله طبقاتی و فرهنگی در کشورهای محروم جهان بکاهد و به تدريج، آهسته وپيوسته، ريشه های نارضايتی و بيگانگی ، و در نتيجه ريشه های تروريسم را بخشکاند.
با اين مقدمه، برگرديم به ليبريا، کشوری در غرب آفريقا، همسايه غربی "ساحل عاج"، کشوری با جمعيتی حدود سه ميليون و ششصد هزار نفر و ميانگين عمر تنها 43 سال. ليبريا تا اين اواخر هيچ شهرت در جهان نداشت، جز آنکه در سالهای دهه 1990 طعمه جنگهای داخلی شد و قساوتهای انسان در حق انسان در صفحات اول روزنامه ها مسطور شد.
گرچه تأسيس ليبريا بدست بردگان آزاد شده آمريکايی و حوزه دريای کارائيب صورت گرفت؛ اما جمعيت ليبريا را اکثراً بوميان تشکيل ميدهند. به هر حال پس از سالها جنگ و گريزهای داخلی و مداخله مراجع و سازمانهای بين المللي، سر انجام، در روز شنبه 12 نوامبر انتخابات جامع و مانع صورت گرفت؛ و بانويی بنام " اِلن جانسون سر ليف " که جز در ميان خواص، آنهم به علت درجات علمی و دولتی خود ، شهرتی نداشت، ناگهان در اوج اقتدار و معروفيت قرار گرفت.
خانم سر ليف که 66 بهار را پشت سر گذاشته است، دانش آموخته دانشگاه هاروارد آمريکا است؛ و زمانی در سمت کارشناس اقتصادی در سازمان ملل کار ميکرد و روزگاری نيز وزير اقتصاد ليبريا بود. رقيب خانم سر ليف ، " جورج ويا " قهرمان معروف فوتبال و محبوب جوانان بود؛ اما سر انجام، رأی ِ زنان، و اتحاد و اتفاق آنان را مقصود را گشود.
منظور اصلی نويسنده از طرح " فنومن" دموکراسی و پيروزی زنان ياد آوری وجوه اشتراک اين دو است: هم "دموکراسي" و هم "زنان" در عرصه بازی قدرت و در ميدان " مرد سالاري" در اقليت محض قرار دارند.
کشور ايالات متحده آمريکا، نيرومندترين قدرت فائقه جهان، نه تنها هيچگاه رياست جمهوری " زن " بخود نديده است؛ بلکه، حتی هيچ زنی تا بحال تا پای نامزدی رسمی راست جمهوری نيز نرسيده است. ضمن همين مقوله، به قول فرنگيها " آنتر پرانتز" زمزمه کانديدايی " کاندوليزا رايس" از سوی جمهوری خواهان و سناتور " هيلری کلينتون " از طرف دموکراتها در انتخابات آتی رياست جمهوری آمريکا در سال 2008 شنيده ميشود.
در جهان کنونی ما، از ميان يکصدو اندی کشور عضو سازمان ملل متحد ، تنها ده کشور دارای نخست وزيران يا رؤسای جمهوری زن هستند: 5 کشور لتوني، فنلانذ، ايرلند، سريلانکا و فيليپين جملگی روسای جمهوری انتخاب شده زن دارند. 4 کشور زلاند نو، موزامبيک، اوکراين، و بنگلادش دارای نخست وزير منتخب زن هستند. "سائو تومه پرنسيپ" ،جزيره فقير آفريقايی و مستعمره سابق پرتغال ، دارای نخست وزير انتصابی زن است؛ و ما هم به عنوان جامعه بشری " هنوز اندر خم يکی کوچه ايم!"