لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۲۰:۰۹

اشتیاق زل زدن به زن ایرانی


زنان قشقایی
زنان قشقایی

در کشوری که کلمه فمینیسم بار منفی دارد، تعجبی ندارد که ارزش های بنیادگرایانه و مصرف گرایی غربی دو روی یک سکه باشند

هاله انواری، هنرمند و نویسنده مستقل ساکن تهران، در مقاله ای که در نشریه نیویورک تایمز منتشر شده، می نویسد: در سال ۲۰۰۷ عکس هایی از خودم گرفتم که مرا در حالت هایی چون نشسته برصندلی توالت، در حال وزن کردن خودم، و یا درحال تراشیدن موهای پایم نشان می داد.
این عکس ها را به عنوان واکنشی خشم آلود به برخوردی که یک گالری دار در محله بریک لین لندن با من کرده بود، گرفته بودم.

نویسنده مقاله می نویسد: به این گالری دار چند عکس از طرح چادرهایی رنگین نشان داده بودم - می خواستم دراین تفکر که چادرسیاه را نماد ایران می داند، تردید ایجاد کنم و نشان دهم که زنان ایرانی بیش از این تکه پارچه سیاه اند. گالری دار بی آن که به عکس ها توجهی نشان دهد، با خونسردی گفت: «عکس هایی داری که زنان ایرانی رادر فضای خصوصی نشان دهد؟»

بنیان گذار سایت aksvbazi.com می نویسد: به عنوان یک ایرانی که هرروز با نوعی آگاهی اجباری از تقسیم زندگی به خصوصی و عمومی سروکار دارد، این کنجکاوی او را اهانت آمیز یافتم. پس با نیشخند، از «لحظه های خصوصی» ام عکس گرفتم تا نشان دهم که اگر مانع بصری حجاب را پس بزنید، زنان ایرانی هم مثل بقیه زنان جهان اند. البته آن عکس ها را به کسی نشان ندادم. نه به خاطر این که هیچ وقت درایران اجازه انتشار عمومی آن ها را نخواهم یافت، بلکه برای این که برای اثبات خودم فقط تا این حد می توانم پیش بروم. حالا اگر می خواهید امل حسابم کنید.

خانم انواری می نویسد: از زمانی که حجاب، این نام عام برای هرگونه پوشش اسلامی، پس از انقلاب ۱۳۵۷ اجباری شد، زنان ایرانی ابزاری شده اند برای ارائه بصری این کشور. در آغاز عمر جمهوری اسلامی، آن پوشش سراپا یک پارچه ای که چادر نام داشت، به نشان افتخار و به علامت تغییر بنیادی کشور تبدیل شد. و برای بازدیدکنندگان غربی هم، یک سنجاق جدید به نقشه مسافرت شان اضافه کرد. ایران برای آنان جایی شد که بدن زنانش شخصیت جامعه اش را معرفی می کند. در شش سالی که با روزنامه نگاران خارجی کار می کردم، به آنان در تهیه گزارش هایی کمک می کردم که همه بدون استثنا با عکس زنان ایرانی در چادر سیاه مصور می شد. یک بار از یک عکاس- خبرنگار پرسیدم: چرا؟ گفت: «پس چه طور می توانیم نشان دهیم که کجا هستیم.»

شگفتا! ما به برج ایفل و ساعت بیگ بن ایران تبدیل شده بودیم.

به نوشته هاله انواری، بعد دوره روسری و روپوش رسید که اگرچه راحت تر و کمتر املی بود اما لنز دوربین را همچنان روی زنان نگاه می داشت. در گزارش های جدی درباره انتخابات، «دسته زلف بیرون زده از روسری» معیاری بود برای نشان دادن پیروزی این یا آن نامزد انتخاباتی. و تصاویر زنان روسری به سر در کافه ها نشانه وزش باد تغییر بود. یک روزنامه چاپ لندن در گزارشی که از بالارفتن قیمت بنزین منتشر کرد، تصویر زنی روسری به سر را در پمپ بنزین چاپ کرده بود که لوله بنزین را دردست داشت و قطره های بنزین، به نحوی معنی دار، از نوک آن فرو می ریخت. بر گردشگری از مریخ یا سردبیری نیویورکی حرجی نیست اگر با این عکس تصور کنند که ایران نوعی سرزمین عجایب است که درآن از مردان خبری نیست و سلیطه های چادرپوش بنیادگرا، می خواهند آن نازنین های بی دینی را که در کافه ها کاپوچینو نوش جان می کنند، از عرصه بیرون برانند. (البته در ایران زنان به ندرت برای بنزین زدن از اتومبیل شان پیاده می شوند. همراهان مان این کار را برای مان می کنند.)

به نوشته خانم انواری، انتخابات پرجنجال ۱۳۸۸ که تظاهرات، و سرکوبی خشونت آمیز بعدی را در پی داشت، به یک زنگ تنفس کوتاه منجر شد. با اخراج خبرنگاران خارجی، گزارشگری به دست شهروند- روزنامه نگارانی افتاد که دربند نگاه های قراردادی غربی نبودند. این گزارش ها شهروندانی را تصویر می کرد که زن و مرد، برخوردار از پختگی سیاسی، همراه و هم دوش یکدیگر خواستار حقوق مدنی خود بودند.

هاله انواری ادامه می دهد: اکنون بار دیگر با تغییری دیگر در تصویر سازی از ایران روبروییم. ایران این بار «بی حجاب» نشان داده می شود. صفتی هرچند کلیشه اما خوش تعبیر، که اکنون برای عریان کردن زنان ایرانی یا نشان دادن آنان به عنوان بند رخت به کار می رود.

به نوشته هاله انواری، یک طراح مد ایرانی در پاریس، بیش از آن که به خاطر طرح های خودش مورد تحسین قرار گیرد، به خاطر عکس هایی که از زنان جوان شیک پوش و الامد شمال تهران در بلاگ خودش قرار داده، از رسانه های غربی به به و چه چه می شنود. در همین نشریه، یک عکاس مرد ایرانی، عکس زنان ایرانی را با پارچه های نازک و بدن نما گرفته و آن ها را «حقیقت حجاب دار» نام نهاده. در یکی از عکس ها، زنی با لباس شنای یک تکه صورتی ای که آن قدر نازک است که می شود آن را به جای لباس خواب گرفت، دیده می شود. و عکس هایی دیگر، که از پشت «حجاب» های بدن نما تحریک آمیزترند، و بیننده را به نگاه هایی دزدانه وامی دارند. گردشی در اینترنت چشمانتان را پر می کند از بدن های رسیده و زیبای زنان جوان که با تصویر رسمی ای که از کشور ارائه می شود، در تضاد است و توسط عکاسان ایرانی،هم زن و هم مرد، گرفته شده که می خواهند رویه دیگر و پنهان، و فرضاً حقیقی، ایران را نشان دهند.

هاله انواری در ادامه این مقاله می نویسد: جوانان ایرانی به حق می خواهند وجه های دیگر زندگی خود را به جهان نشان دهند. اما این نیاز به نشان دادن خود، آنان را، مانند همگنان غربی شان، به قلمروی خطرناک می برد. عکاسان و هنرمندان حرفه ای، با حمایت گالری داران، و در جست و جوی موقعیت ها و موفقیت های فوری، موج تازه ای از شرق- زدگی نوی خانگی می آفرینند. یکی از این گونه کلیشه های محبوب و تکراری، تصویر زن جوان زیبا و نازک اندامی ست که تکیه بر پشتی زده و قلیان می کشد، یا می رقصد، و یا به طرزی دیگر در فراغت فضاهای خصوصی دیگر است.

هاله انواری با اشاره به این که اگر انگر، نقاش فرانسوی، زنده بود شاید از آنان به خاطر انتحال، یا سرقت فرهنگی، شکایت می کرد. ادامه دهد: در کشوری که کلمه فمینیسم بار منفی دارد، تعجبی ندارد که ارزش های بنیادگرایانه و مصرف گرایی غربی دو روی یک سکه باشند- هردو بدن زن را به عنوان نماد فرهنگ ایرانی به کار می برند.

مقاله نیویورک تایمز می افزاید: درست است که ما ایرانی ها زندگی ای دوگانه داریم. و این هم درست است که برای دیدن واقعیت ما، باید به حریم خلوت ما وارد شوید. اما در این حریم خلوت درعین حال زنانی هم هستند که به حجاب عقیده دارند، زنان چاق، زنان پیر و مهم تر ازهمه، زنان حرفه ای از پزشک تا فروشنده مغازه هم وجود دارند. این حریم همچنین مردان را هم شامل می شود. مردانی که همگی زیر سی ساله نیستند. اگر می خواهید ایران را آن گونه که هست ببینید، نیازی به بیش از فیس بوک و اینستاگرام ندارید. در اینجا ایران نه کاملاً محجبه است و نه آرزوی عریانی دارد. تنوع پیچیده آن را از طریق لنزهای مردم خودش، هم در فضای خصوصی و هم در فضای عمومی می توانید ببینید.

خانم انواری می نویسد، در این ۲۲ سالی که از بریتانیا به ایران آمده ام، می بینم که زنان چگونه مرزها و موانع را در همه جنبه های زندگی به عقب می رانند. ما توانسته ایم بین واقعیت های زندگی مان با رفتاری که دولت از ما توقع دارد، فاصله بگذاریم. ما، با ورودمان به دانشگاه ها و بازار کار در ارقامی رکوردشکن، بی وقفه دربرابر تلاش های رسمی برای نگاه داشتن ما در فضا خصوصی، مبارزه کرده ایم. اما بازهم در این حریم خصوصی مان بوده که توانسته ایم زنان و مردان جوانی را بپروریم که اکنون راه های تعامل مسالمت آمیز در برابر هنجارهای تحجر آمیز فرهنگی را، بسا بیش از ما در دوران پیش از انقلاب، می شناسند.

به نوشته هاله انواری، بسیاری از زنان ایرانی هنوز برای رفع تبعیض های قانونی می جنگند. ما، که از حمایت بسیاری از مردان مان برخورداریم، غالبا در این مبارزه بهای سنگینی می پردازیم. گیرم چادر بر سر داشته باشیم و یا مانتو بر تن.

نویسنده در پایان می نویسد: نشان دادن کیف دستی ها و سینه بندهای طرح داخله مان به جهانیان نشانگر هیچ یک از دست آوردها و یا آنچه برایش مبارزه می کنیم، نیست. شاید دیگر زمان آن رسیده باشد که جهان از ارزیابی ایران از طریق بدن زنان ایرانی دست بردارد. شاید باید دقت کنیم که در تلاش برای بازپس گیری تصویرمان از چنگ یک ایدئولوژی خشک اندیش، به محصول بی اراده کلیشه ای جدید تبدیل نشویم.
XS
SM
MD
LG