لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ایران ۱۸:۱۲

ياد و سپاس از سرويسى كه احساسش با شنونده خود يكى بود


احمدرضا بهارلو
احمدرضا بهارلو

یادداشتی از احمدرضا بهارلو

نمی‌خواهم حكايت پايان راديویى را بنويسم كه پاره‌اى جدایی‌ناپذير از زندگى من است، حتى سخن از زوالش هم برايم خوش آيند نيست، اما حكايت آغاز و اوجش، چرا.

صداى آمريكا در سال‌هاى دوردست‌ترى كه فراتر از تاريخ شناخته شده كنونى است، صاحب برنامه‌هاى فارسى و بخش فارسى بود؛ در سال‌هاى ميان ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۲ میلادی به مدت سيزده سال.

در نوامبر ۱۹۶۲ ظاهرا اين چنين احساس مي‌شود كه در شرايط موجود آن زمان، و ارتباطات همه جانبه سياسى و فرهنگى با دولت و ملت ايران، نيازى به پخش برنامه‌هاى فارسى از آمريكا به ايران نيست.

سكوت برنامه‌هاى فارسى صداى آمريكا ١٧ سال به درازا می‌كشد. تا انقلاب در ايران نيز اين سكوت همچنان برقرار بود.

آغاز ديگربار فعاليت و شروع برنامه‌هاى بخش فارسى، روز نهم آوريل سال ١٩٧٩ میلادی است، اما تدارک و شالوده‌‌ريزى و تأسيس دوباره سرويسى كه وجود ندارد، مستلزم ماه‌ها تلاش سنگين بانى و مؤسس بخش فارسى، زنده ياد مرتضى يحيوى، بازمانده از سرويس اوليه و برچيده شده پيشين بود.

همكاران اوليه او، زنده ياد جواد حيدرى، گيتى شهباز، محمد قدس رضوى، و به صورت نيمه وقت ليدا فيروزى و حيدر صمدانى بودند.

اين برنامه نيم ساعته در نيمروز واشنگتن و شامگاه ايران آغازگر ارتباطى مي‌شود از راه دور و از آن سوى درياها با مردم ايران، كه در توفان حوادث انقلاب و پيامدهاى خونين آن بی‌خبر از ابرقدرت دنيا مانده و متحيرند كه در اين هنگامه "آمريكا چه می‌گويد؟".

سرويسى كه با هزار زحمت با پرسنلی انگشت شمار شروع به كار كرده بود، در ميانه روزهاى پر آشوب ايران خود را با ماجراى گروگانگيرى ديپلمات‌هاى آمريكایى و اشغال سفارت آمريكا در تهران روبرو می‌بيند و احساس آن كه صدای يک برنامه نيم ساعته، در هياهوى كركننده حوادث ايران به گوش كسى نخواهد رسيد.

بزرگترين مشكل گسترش برنامه‌ها در آن زمان يافتن كادرى مناسب است و افرادى كه بتوانند امتحان مربوطه ترجمه و صدا را بگذرانند، كه تعدادشان در ميان ايرانيان آن زمان در آمريكا حداقل چندان زياد نیست.

ورود من به ساختمان صداى آمريكا پنجشنبه بيست و دوم نوامبر ١٩٧٩ و مصادف است با روز شكرگزارى، كه تا امروز هم دستگيرم نشده معنایى خاص داشته يا خیر.

اما همين روز می‌شود سرآغاز ايجاد برنامه صبحگاهى كه حكايت زندگى شبانه من می‌شود تا سه سالى كه سردبيرى برنامه‌هاى صبحگاهى را بر عهده‌ام گذاشتند. يعنى با تعدادى كه حالا به حدود پنج نفر رسيده، يک برنامه نيم ساعته ديگر نيز به نيم ساعت برنامه روز اضافه می‌شود.

در دسامبر ١٩٧٩ دولت آمريكا با ايران قطع رابطه می‌كند و همين امر نياز به گسترش ارتباط با مردم ايران را بيشتر محسوس می‌كند. دوستانى كه در اين ايام به خانواده بخش فارسى می‌پيوندند، به قول تئاترى‌ها به ترتيب ورود به صحنه، عبارتند از»

زنده ياد‌ها، بهروز عباسى، ايرج آرين پور، حشمت مبشر، و همچنين فرشته نورایى، منصور فراسيون، اكبر ناظمى و بيژن فرهودى.

عباس آقاى ملايرى عزيز از جمع بخش كهن فارسى هم دوباره به بخش فارسى می‌پيوندد.

دوستان عزيز و هميشه در ياد من كه در ماه‌هاى بعدى از گروه راديو تلويزيون ملى ايران به جمع ما می‌پيوندند، با بهروز نيكذات شروع می‌شود و بعد فريدون فرح اندوز، حميد اوجى، همايون مجد، انوشيروان كنگرلو و بانوى هميشه در خاطره هاى ما شادروان مولود عاطفى.

فرح‌دخت جهانگيرى، گيتى صداقت، نازی بیگلری، منصور هاتفى، حميد سيفى، فيض اله پيامى، امين فكرت و رامش راسخ، در حقيقت كادر بخش فارسى را تكميل می‌كنند و با همت این افراد سرويس نو تاسيس فارسى كارى می‌كند كارستان.

پنج ساعت برنامه، سه ساعت شامگاهى و دوساعت صبحگاهى، از نوع برنامه‌هایى كه اکثرا اوريژينال است و با سایر رسانه‌هاى بين المللى كه بيشتر تكيه‌شان به اخبار سياسى است، فرق می‌کنند.

ويليام رويس، خانم رجا، نسرين كريمى، ستاره درخشش، و پروين امينى ياران سال‌هاى بعدتر بخش فارسى هستند.

خانواده بخش فارسى همراه با شنوندگان ناديده خود در آن سوى درياها، روزهاى سخت گروگانگيرى و جنگ‌ها و اعدام‌ها را تجربه می‌كند و همينطور نياز آنها را براى شادى و سرخوشى، براى فرار از جو خفقان نوحه و عزاى پایان ناپذير، درک می‌كند؛ نياز شنونده خردسالى كه تشنه شنيدن قصه‌اى اميدبخش از زبان قصه گوى مهربان نسل پيشتر است، نياز شنيدن نوایی و صدایى از هنرمندان رانده از وطن، نياز به شنيدن حكايت ميراث‌هاى كهن فرهنگى خود كه در جو انقلاب و ما بعد آن تا به امروز انكار می‌شود، نياز شنيدن و معرفى موسیقی روز دنيا، نياز شنيدن يک نمايش راديویى، ورزش، پزشكى، حكايت ايرانيان در اين سوى درياها و مهم‌تر از همه نياز به گرامیداشت نوروز، كه به هر بهانه‌اى سعى در سركوب آن می‌شد، حتى در شب‌هاى تيره بمباران شهرهاى ايران.

سرويس فارسى به صورت خانواده‌اى در می‌آيد كه احساسش با احساس مخاطب خود يكی است؛ و آنچه اين صدا را با همه كمبودها به صورت محبوب‌ترين رسانه جمعى آن روزگار در می‌آورد، همين پيوستگى احساسى است.

بخش فارسى صداى آمريكا می‌داند، يا حدس می‌زند، شنونده‌اش چه كم دارد و همان را تا حد امكان برايش تهيه می‌كند، هر كس هر چه در توان دارد، كم يا زياد و خوب يا بد، عرضه مي‌كند و چون نامى نيز در برنامه‌ها از برنامه ساز و يا گوينده‌اى ذكر نمی‌شود (از ترس تلافى نظام بر سر خانواده‌هاى آنها در ايران ) هركس هرچه دارد در طبق اخلاص می‌گذارد.

آرشيو موسيقى بخش فارسى در عصر ماقبل اينترنت كه از صفر آغاز كرد و به صورت مجموعه‌اى كم نظير از موسیقی پاپ و كلاسيک ايرانى در آمد، حاصل دسترنج يک يک همين زنان و مردان همدل و كوشا بود.

و بخش فارسى، اميد و نوميدى و اشک‌ها و لبخندها را همچون مخاطب و شنونده خود، انگار هر روز و هر ساعت و سال‌ها، تجربه می‌كند.

یک خاطره شیرین که از آن روزها به یاد می‌آورم مربوط به دسته گلی می‌شود که كه حشمت به آب داد. خبر آمد بود كه صداى تيرى از دفتر حفظ منافع جمهورى اسلامى ایران در واشنگتن بلند شده و پاى پليس را به آنجا كشانده است. حشمت داوطلب شد برود و خبر تهيه كند.

از آنجا با يک تلفن عمومى زنگ می‌زند به آقاى يحيوى و گزارش می‌دهد كه بله، در تيراندازى شديد كه ميان نمایندگان ایران در گرفته حداقل يک نفر كشته و تعدادى مجروح شده‌اند. همزمان يک كانال تلويزيونی محلى هم دارد ماجرا را نشان می‌دهد. و صداى اعتراض آقاى يحيوى در سرويس می‌پيچد كه تصدقت، ما داريم از تلويزيون می‌بينيم. حشمت جان اين مقتول كه ميگى، روى برانكارد که سيخ نشسته! ميگن فقط پاش خراش برداشته! اين بى انصاف حتى روى برانكارد دراز نكشيده تصدقت! اين قيافه اش به هرچى ميبره جز مقتول!

به همه اين ياران روزها و شب‌هاى مملو از خاطره و مملو از بوى زندگى، در اين روز پايان درود می‌فرستم و سپاسگزار پيوسته و هميشگى يک يك آنها باقى می‌مانم. چه آنها كه رفته‌اند و چه آنها كه مانده‌اند، براى سعادت همكارى كه به من دادند و به خاطر باقى گذاردن خاطراتى عزيز و گرانقدر در من، كه ارزش مرور هر روزه من را در ايام امروز دارد.

XS
SM
MD
LG