در برنامه این هفته "صفحه آخر"، ابتدا به موضوع هفته قبل، یعنی عدم اعزام تیم ملی فوتسال زنان ایران به مسابقات قهرمانی جهان در گواتمالا اشاره شد.
روز چهارم مهرماه سال جاری، تیم ملی فوتسال زنان ایران برای اولین بار در تاریخ این کشور برنده جام آسیا شد و از سوی برگزارکنندگان جام جهانی فوتسال دعوت شد تا برای شرکت در مسابقات قهرمانی زنان جهان به گواتمالا برود. اما رئیس فدراسیون فوتبال گفت نمیتوانیم تیم را به گواتمالا بفرستیم چون گواتمالا در ایران سفارت ندارد و برای گرفتن ویزا افراد تیم باید به آلمان سفر کنند. برای رفتن به آلمان نیز ویزای شنگن لازم است و عملا نمیتوان در این مدت دو ویزا برای آلمان و گواتمالا گرفت، سفر تیم ملی فوتسال زنان ایران و قهرمان آسیا لغو شده است.
در حکومت روحانیسالاری که مقاماتی مثل آیتالله مکارم شیرازی علناً میگویند ورود زنان به ورزشگاهها خط قرمز نظام است، روشن است که نفرستادن تیم افتخارآفرین فوتسال زنان به جام جهانی اتفاقی نیست. آیتالله مکارم شیرازی هم با بیان این که جامعه فوتبال نباید به حضور بانوان در ورزشگاهها اصرار داشته باشد گفت "حضور بانوان در ورزشگاهها خط قرمز است."
ناصر مکارم شیرازی را بیشتر بشناسید
ناصر مکارم شیرازی، ۸۹ ساله، متولد شیراز در یک خانواده سنتی بازاری و متوسط. ۱۴ ساله بود – یعنی در آخرین سال سلطنت رضاشاه – که به تشویق پدر برای آموزش دروس مذهبی به مدرسه آقا بابا خان شیراز، موسوم به مدرسه خان رفت.
چهار سال بعد، در ۱۳۲۳، به قم میرود و پای درس آیتالله سید حسین بروجردی می نشیند، روحانیای که مهمترین مرجع تقلید زمان خود بود و البته همه میدانند که روابط خصمانهای با شاه و دربار نداشت.
سال ۱۳۳۴، در ۲۹ سالگی، جایزه بهترین کتاب سال را از دست شاه دریافت کرد. روزنامه اطلاعات سهشنبه هفتم فروردین ۱۳۳۵ نوشت: "جایزه بزرگ سلطنتی طبق معمول به بهترین تصنیفات سال تعلق گرفت و در این رشته، جایزه به آقای ناصر مکارم شیرازی مصنف کتاب "فیلسوفنماها" برنده شناخته شد. روز اول فروردین هنگامی که اولین برندگان جایزه سلطنتی برای دریافت جوایز خود شرفیاب شدند، اعلیحضرت از آقای مکارم شیرازی سؤآل فرمودند که شما از کجا به این فکر افتادید؟ آقای مکارم شیرازی توضیح داد که از چندی به این طرف در حوزه علمیه قم عدهای از طلاب علوم به مطالعه در باب مکاتب فلسفی همت گماشته، و بهخصوص در اطراف مکتب ماتریالیسم – که اساس مطلب کمونیسم میباشد، به مطالعه و تحقیق پرداختهاند."
محمدرضا مکارم، فرزند ارشد آیتالله مکارم شیرازی، در گفتگویی تلفنی درباره این جایزه گفت: "پادشاه یک مدال مملکتی داشت، و کتاب ایشان (آیتالله مکارم شیرازی) برنده شد. حال، عدهای میگویند چرا ایشان برنده شد؟ او یک آدم فعال و فوقالعاده باهوش بود. برنده شد؛ این که جرم نمیشود."
محمدرضا مکارم در پاسخ به ایرادات مبنی بر این که چرا آیتالله مکارم شیرازی (که البته هنوز مرجع نبود) شرفیاب شد، گفت: "جهان پهلوان تختی هم جایزهاش را از دست شاه گرفت. بله شاه جایزه را با دست خودش میداد. ایشان به این خاطر پذیرفتند که جوانهای دانشگاهی آن موقع با حوزویها خوب نبودند. وقتی میبینند که یک حوزوی در سطح مملکت مطرح میشود، بهتر حرفشنوی پیدا میکنند. اگر جایزهای داده شد به کسی، آن موقع سیستم مملکت این بود که شاه خودش جایزه را به بهترین نفر میداد. ایشان هم با شهید مطهری و دیگر مراجع مشورت کردند. شهید مطهری به ایشان گفت: برو. ما باید خودمان را به دانشگاهها برسانیم تا این که جوانها را جذب کنیم."
آیتالله مکارم شیرازی آن طور که خودش میگوید اجازه اجتهاد را در ۲۴ سالگی در حوزه نجف گرفت، و بعد در ۳۱ سالگی ماهنامه "مکتب اسلام" را در قم زیر نظر آیتالله شریعتمداری و در واقع با بودجه ایشان منتشر کرد.
این ماهنامه تنها نشریه حوزوی بود که به راحتی در کتابفروشیها و کتابخانهها پیدا میشد، به مباحث فقه اسلامی مثل اخلاق و اصول میپرداخت، و کاری به کار سیاست نداشت؛ مگر در اواخر دوره شاه، که در آن موقع همه به سیاست کار داشتند.
روز سیاه تاریخ ایران
در زمان انقلاب اسلامی آیتالله مکارم شیرازی یکی از تحصیلکردهها و اساتید حوزه بود، که به عنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی روی متن پیشنویس قانون اساسی بحث میکرد. در کتاب "درس تجربه"، خاطرات ابوالحسن بنیصدر، آمده که روزنامه اطلاعات در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ به نقل از آیتالله مکارم نوشته بود "تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ رهبر مذهبی انتظار ندارد که رهبری کشور را برعهده بگیرد. رهبران مذهبی میخواهند از جنبههای مذهبی برامور نظارت داشته باشند."
حمید احمدی خبرنگار، از آقای بنیصدر میپرسد آیا این نظر از فکر و اعتقادشان بود؟
آقای بنیصدر میگوید "به احتمال زیاد از اعتقادش بود چون در مجلس خبرگان قانون اساسی آن روزی که داشتند رأی میدادند، او سخت مخالفت کرد و گفت امروز روز سیاه تاریخ ایران است."
آیتالله مکارم شیرازی بعد از انتشار کتاب درس تجربه، صحبتهای آقای بنیصدر را تکذیب کرد و گفت: "اینها دروغ محض است. صورتجلسات مجلس خبرگان قانون اساسی منتشر شده، بروید ببینید همچو چیزی من نگفتم و در آن نیست."
بعد روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت که زیر نظر بنیصدر در پاریس منتشر میشود، نوشت "متن سانسور شده مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۶۴ منتشر شده، و اشاره آقای مکارم به همین متن سانسور شده است." وی نمونههایی هم از سانسور ناشیانه آن بحثها در کتاب آورده.
به نوشته بنیصدر در کتاب درس تجربه، تکذیب امروز آیتالله مکارم شیرازی تصدیق چندین امر است: "او نه در ۱۴ آبان ۵۷ و نه در مجلس خبرگان قانون اساسی از روی عقیده سخن نگفته، چون او کسی نبوده که بی گدار به آب بزند. او در مقام واکنش نسبت به افکار عمومیِ آن روز صحبت کرده است. امروز افکار عمومی به کار نمیآیند؛ مردم صحنه سیاست را ترک گفتهاند و اوگفتار و کردار خود را در رابطه با قدرت حاکم تنظیم کرده و طرفدار ولایت مطلقه فقیه شده است."
محمدرضا مکارم در واکنش به همین نکته اخیر میگوید: "ایشان در آن موقع کلاً نظرشان این بود که تمرکز قدرت در دست یک نفر نباشد؛ یعنی قوای سه گانه همه در یک نفر متمرکز نشود و حتی حضرت امام هم مخالف این موضوع نبودند. من حتی یادم است پدرم یک بار به من گفت امام خمینی صحبتهای مجلس خبرگان را از تلویزیون گوش می کرد و یک بار که با ایشان ملاقات داشتم به من آفرین گفتند. مسألهشان این بود وگرنه به هیچ عنوان مخالف ولایت فقیه نبودند."
از آقای مکارم پرسیده شد که نظر امروز آیتالله مکارم شیرازی درباره عدم تمرکز قدرت در دست یک نفر تحت نام ولایت فقیه چیست؟ چون نظر قبلیاش با عملکرد امروزش همخوانی ندارد. وی گفت "نمیدانم و به خودم این جسارت را نمیدهم که بروم و از ایشان در این باره سؤآل کنم."
آیتالله مکارم شیرازی در رابطه با دو موضوع در اخبار ایران زیاد دیده شده: یکی مافیای شکر، و دیگری احکامی که درباره زندگی مردم صادر میکند.
بعد روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت که زیر نظر بنیصدر در پاریس منتشر میشود، نوشت "متن سانسور شده مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۶۴ منتشر شده، و اشاره آقای مکارم به همین متن سانسور شده است."
وی نمونههایی هم از سانسور ناشیانه آن بحثها در کتاب آورده. اما تکذیب امروز تصدیق چندین امر است: نه در ۱۴ آبان ۵۷ و نه در مجلس خبرگان قانون اساسی، مکارم شیرازی از روی عقیده سخن نگفته، چون کسی نبوده که بی گدار به آب بزند.
او در مقام واکنش نسبت به افکار عمومی آن روز صحبت کرده است. امروز افکار عمومی به کار نمیآید؛ مردم صحنه سیاست را ترک گفتهاند و اوگفتار و کردار خود را در رابطه با قدرت حاکم تنظیم کرده و طرفدار ولایت مطلقه فقیه شده است.
محمدرضا مکارم در واکنش به همین نکته اخیر میگوید: "ایشان در آن موقع کلاً نظرشان این بود که تمرکز قدرت در دست یک نفر نباشد؛ یعنی قوای سه گانه همه در یک نفر متمرکز نشود و حتی حضرت امام هم مخالف این موضوع نبودند. من حتی یادم است پدرم یک بار به من گفت امام خمینی صحبت های مجلس خبرگان را از تلویزیون گوش می کرد و یک بار که با ایشان ملاقات داشتم به من آفرین گفتند. مسألهشان این بود وگرنه به هیچ عنوان مخالف ولایت فقیه نبودند. وقتی از وی پرسیده شد که نظر امروز آیتالله مکارم شیرازی درباره عدم تمرکز قدرت در دست یک نفر تحت نام ولایت فقیه چیست؟ چون نظر قبلیاش با عملکرد امروزش همخوانی ندارد،گفت "نمیدانم و به خودم این جسارت را نمیدهم که بروم و از ایشان در این باره سؤآل کنم."
آیتالله مکارم شیرازی و مافیای شکر در ایران
از اوایل انقلاب، تعدادی از کارخانههای تولید شکر ایران به افرادی از سوی رأس حکومت و افرادی از خانواده آیتالله مکارم شیرازی واگذار شده. سال ۱۳۸۵ دولت عدالتمحور احمدی نژاد در اقدامی به نفع بازار رقابتی اعلام کرد که دیگر به تولیدکنندگان شکر داخلی سوبسید داده نخواهد شد.
محمد علی پسر آیتالله مکارم که در تهران تاجر است، و دامادش جواد مدلل شکر را ارزان وارد می کردند و تا قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد، دولت به تولیدکنندگان داخلی مابهالتفاوتی میپرداخت تا ضرر نکنند، چون تولید داخلی از شکر وارداتی گرانتر تمام میشد.
گفته میشود آیتالله مکارم و مصباح به دولت فشار آوردند تا پرداخت سوبسید به شکر داخلی را قطع کند. به این ترتیب و با بالا رفتن قیمت شکر داخلی، فروش آن به نفع واردکنندگان شکر کم میشد. دولت هم سوبسید را قطع کرد. نتیجه آن شکستن تولید داخلی و اخراج کارگران صنایع شکر بود. فقط در مجتمع کشت و صنعت چغندر قند دزفول – که بزرگترین مجتمع تولید قند و شکر خاورمیانه است – در اردیبهشت ۸۵، ۳۵،۰۰۰ کارگر اخراج شدند.
در سیام دیماه ۸۶، دفتر آیتالله مکارم در پاسخ به نامه جمعی از مقلدانش در استان آذربایجان شرقی درباره مافیای شکر، موضوع را تکذیب کرد.
۴
ماه بعد در اردیبهشت ۸۷، عباس پالیزدار، دبیر هیأت تحقیق و تفحص مجلس هفتم از قوه قضاییه، در افشاگری بیسابقهای در دانشگاه ابوعلی سینای همدان درباره "سلطان شکر"، بدون آوردن نام آیتالله مکارم شیرازی، از دامادش آقای مدلل و چند نفر دیگر اسم برد. آقای پالیزدار یک ماه بعد به اتهام برهم زدن امنیت ملی به ده سال زندان محکوم شد.
محمدرضا مکارم درباره گفتههای آقای پالیز دار گفت: "برادرم محمدعلی تاجر است، و تجارتش مطلقاً به دولت وابسته نیست. او و شرکایش گاهی برای وارد کردن شکر اقدام میکردند. برادرم گاهی از خارج شکر وارد میکرد. و چند بار ضرر فاحش کرد. البته سودهایی هم بردهاند. زمین های زیرکشت چغندر در ایران کم است و کارخانهها بیش از ۱۰% چغندر داخلی در اختیار ندارند. به من میگفت در ازای شکر حام به ما پول نمیدهند؛ فقط در ازای شکر فرآوری شده. و به من پیشنهاد داد که اگر میتوانی در شیراز برای من مشتری پیدا کن. این که میگویند دامادهای آیتالله مکارم شیرازی در کار شکر هستند درست نیست. پدرم یک داماد بیشتر ندارد – آقای مشکوة، که در اصفهان به تدریس قرآن به صورت آکادمیک مشغول است."
درباره شخص حقیقی به نام مدلل، داماد آیتالله مکارم، که در پروندههای شکر از او نام برده میشود، محمدرضا مکارم میگوید شخصی به این نام نمیشناسد: "لفظ "داماد"دایره وسیعی دارد و به افراد مختلفی در خاندان اطلاق میشود. شاید داماد یکی از خواهرها یا برادرهای آیتالله بوده؛ ولی شوهرخواهر بنده نیست."
در روزنامههای ایران به حذف سوبسید شکر به تولیدکنندگان داخلی با نظر آیتالله مکارم و آیتالله مصباح اشاره شد. اما پسر آیتالله میگوید چنین مسألهای در زمان احمدی نژاد مطلقاً وجود نداشت.
محمدرضا مکارم میگوید هزینههای بیت آیتالله و مدرسه، شهریه طلاب و تلویزیون ولایت و بقیه شبکههای وابسته به او، همه و همه از وجوهات مردمی تأمین میشود. وی انتصاب مجتمع کشت و صنعت چغندر قند دزفول به آیتالله مکارم شیرازی را تکذیب میکند، و میگوید آیتالله درآمدی از کارخانه، واردات، صادرات، و غیره ندارد.
جواد مدلل تاجر برخوردار از رانت ۶۵۰ میلیون یورویی به دستور مستقیم نعمت زاده در دولت حسن روحانی، ادارهکننده کارخانههای متعدد صنایع روغنی در وزارت کشاورزی است، از جمله کارخانه قند و شکر دزفول و پیرانشهر، کارخانه روغن نباتی نازگل، آب معدنی کوهرنگ. همسر مدلل، دختر آیتالله مکارم از یکی از همسران اوست؛ از زن اولش. مکارم با همسر اولش در صفائیه قم زندگی میکند، و زن دومش در شهرک سالاریه قم.
خانواده مدلل از جمله مسعود برادر جواد مدلل، در فهرست ثروتمندترین اعضایمافیای قدرت و ثروت هستند؛ از جمله مافیای خوراک دام. کارخانه قند و شکر دزفول و تأسیسات و امکانات مربوط به انحصار واردات شکر در دست خود آیتالله مکارم شیرازی است و بقیه افرادی که اسمشان میآید همه کارگزار اویند.
محمدرضا یوسفی، سومین فردی است که عباس پالیزدار در افشاگریاش از مافیای شکر از او نام برد. روز ۲۵ دی ۱۳۹۱ خبرگزاری فارس در خبری با اشاره به نام م. ی. – یا همان محمدرضا یوسفی – نوشت سلطان شکر ایران درگذشت. در این خبر آدرس عوضی داده شد، یعنی به جای نام آیتالله و پسر و دامادش، فرد سوم پرونده، سلطان شکر خوانده شده. اما گذشته از آن، در پی انتشار اخبار ضد و نقیضی درباره مرگ او، برایش قرار منع تعقیب صادر شد.
واقعیت این است که او تنها یکسال را در زندان گذراند، و با دستور مستقیم آیتالله خامنهای آزاد شد. او کارگزار آیتالله مکارم شیرازی بود. فرزند یا دامادش نبود.
احکام آیتالله مکارم شیرازی درباره زندگی خصوصی مردم
فتواهای آیتالله ناصر مکارم شیرازی دباره مسائل مختلف اجتماعی و موضوعات مربوط به زندگی خصوصی مردم آن چنان غلاظ و شداد است که حتی مقامات ومسئولین جمهوری اسلامی هم آن را برنمیتابند. نمونه آن حکمی بود که درباره آواز خواندن زنان صادر کرد. از او استفتا شده بود: "گوش دادن به آواز زن نامحرم برای مرد، در صورتی که اشعار مذهبی بخواند، چیست؟" و پاسخ او این بود که "اشکال دارد." دلیلش این است که به نظر او زن اصولاً نباید حضور اجتماعی داشته باشد.
او درباره اینترنت و فضای مجازی هشدار داده و گفته کسانی که با تلفن های همراه جدید به اینترنت متصل میشوند، تمام اطلاعات موجود در تلفنهایشان می تواند به فاصله چند دقیقه در اختیار شبکههای خارجی و دشمنان قرارگیرد.
احمدی نژاد وقتی میخواست یک وزیر زن وارد کابینه کند آیتالله مکارم شیرازی با او مخالفت کرد؛ البته فتوا در این باره صادر نکرد و احمدی نژاد با مشورت چند نفر از علمای قم، وزیر زن انتخاب کرد.
آیتالله مکارم حضور زنان در کابینه را تقلید از الگوی غربی میداند، او از جمله مراجع تقلیدی است که معتقد است دانشگاهها باید زنانه مردانه باشد.
سانسور به فتوای مستقیم آیتالله
آیتالله مکارم شیرازی میگوید "بعضی از افراد (منظور رئیس جمهوری حسن روحانی است) گفتهاند به زور شلاق نمیشود مردم را به بهشت فرستاد؛ ما هم نمیخواهیم چنین کنیم، ولی با دست خودمان درهای جهنم را به روی آنان باز نکنیم"؛ "بعضی معتقدند ممیزی در کتاب لازم نیست؛ مردم خودشان ممیزی می کنند. همانطور که وزارت بهداشت و درمان بر کار رستورانها نظارت میکند تا غذای ناسالم به مردم ندهند، کتاب بد هم مثل غذای ناسالم است و باید از جلوی دست مردم برداشته شود. رسانههای خارجی و ماهواره هم حداکثر ۳۰درصد سالم است و بقیهاش ناسالم پس باید از دسترس مردم دور نگه داشته شود تا به جهنم نروند. باید اخلاق اسلامی بر جامعه حاکم باشد."
به محض این که آیتالله خامنهای چیزی بگوید آیتالله مکارم شیرازی، که زمانی مخالف ولایت مطلقه فقیه بود، شروع میکند به تبلیغ و ترویج حرف رهبر. از جمله وقتی رهبر گفت باید جمعیت ایران ۲۰۰ میلیون نفر شود، هر قدر دانشمندان و اقتصاددانان و جامعهشناسان گفتند چنین اتقاقی موجب بدبختی کشور خواهد شد، آیتالله مکارم درباره آن شروع به تبلیغ کرد. ویدر هنگام گرانی و کمیاب شدن گوشت مرغ در دوران احمدی نژاد هم فوراً روی منبر رفت و گفت گوشت مرغ برای بدن ضرر دارد؛ من نمیخورم، شما هم نخورید!
آیتالله حتی درباره خندیدن –جزئی ترین خصوصیت شخصی آدمها – هم نظر داده و گفته خنده نباید کرد! پرده آخر یکی از برنامههای آینده به این موضوع اختصاص خواهد داشت.