معروفيت توکويل بخاطر آينده نگری او نيست اما در سطور زير توضيح خواهم داد که چرا صحت و سقم نظرات او در مورد آينده جهان اسلام در عصر روشنگری و دموکراسی بويژه در زمان ما مورد توجه و در عين حال، پرسش برانگيز است. اکثر خوانندگان ايرانی با نام توکويل از زبان حجت الاسلام سيد محمد خاتمی در نخستين دوره رياست جمهوری وی آشنا شدند هرچند در ايران بجای موضوع جدايی دولت و مذهب، نظرات توکويل در مورد کمبودها و آينده ليبرال دموکراسی در آمريکا و اروپا مورد توجه قرار گرفته که موضوع بحث اين نوشتار نيست.
الکسيس دو توکويل محقق و سياستمدار فرانسوی، پس از سفری دو ساله به آمريکا دو جلد کتاب تحت عنوان دموکراسی در آمريکا نوشت که پس از گذشت بيش از صد و هفتاد و پنج سال همچنان در آمريکا محبوبيت دارند. زيرا گزارش وی از آمريکا بويژه در مورد آزادی مذهب همچنان بيان واقعيت زندگی اجتماعی و سياسی مردم در اين کشور است.
توکويل معتقد به مذهب کاتوليک بود و در آمريکا وقت زيادی صرف کرد که با کشيشان کليسای کاتوليک در مورد همه عرصه های فعاليت مذهبی آنها، گفتگو کند. آنچه برای او مايه شگفتی می شود اين است که همه آنها از جدايی دولت و مذهب در آمريکا بسيار خرسند هستند و اين تفکيک را نه تنها مانعی در برابر فعاليت های مذهبی خود قلمداد نمی کنند بلکه بالعکس دليل رشد و افزايش هواداران مذهب خود در جامعه می بينند. در اين راستا توکويل مبنای سکولار آمريکا را که از بدو تأسيس کشور نهادينه شده است عامل تعالی مذهب، ارزيابی می کند و نحوه تکامل رابطه دولت و مذهب را در آمريکا، نسبت به اروپا برتر می بيند، و جهت گيری متضاد اين دو عرصه را در اروپای زمان خود مورد نقد قرار داده و راهکرد آمريکا را توصيه می کند.
توکويل جلد اول کتاب دموکراسی در آمريکا را در سال ۱۸٣۵، يعنی حدود يازده سال قبل از کاربرد اصطلاح سکولاريسم در بريتانيا توسط «جرج هوليوت» دوست و هم قطار رابرت اون، نوشته است. با اين وجود در اين کتاب توکويل بهترين توصيف را از مفهوم سکولاريسم به شرح زير ارائه کرده است:
«در بدو ورودم به آمريکا جنبه مذهبی کشور اولين چيزی بود که توجه مرا بخود جلب کرد، هر چه بيشتر در آنجا ماندم، بيشتر نتائج سياسی اين وضعيت را ملاحظه کردم. در فرانسه هميشه روحيه مذهبی و روحيه آزادی را دو حرکت در جهت متضاد ديده بودم. اما در آمريکا ديدم که در نهايت اين دو متحدند و مشترکاً بر کشور حکم ميرانند. علاقه ام برای کشف علت اين پديده روز به روز افزايش مييافت. برای راضی کردن خود، از اعضأ همه فرقه های مذهبی و بخصوص از جامعه روحانيون که منبع همه مذاهب گوناگونند و بويژه در ادامه آن، صاحب منفعت، سوأل کردم. بعنوان يک عضو کليسای کاتوليک، مشخصاً در ارتباط با چندين کشيش آن مذهب قرار گرفتم، که با آنها از خيلی نزديک آشنا بودم. برای هر يک از آنان دليل تحير خود را بيان داشتم و شک خود را توضيح دادم. ديدم که آنها فقط درباره موضوعات جزئی با هم اختلاف دارند، اما جملگی حيات مسالمت آميز مذهب را در کشور خود، اساسأ با جدايی مذهب و دولت مرتبط می بينند. حتی لحظه ای ترديد ندارم اين موضوع را تأييد کنم که در تمام مدت اقامتم در آمريکا حتی يک نفر از روحانيون يا مردم عادی -لاييک - را نديدم که نظری غير از اين را ابراز کند....
«انسان بتنهايی، از ميان همه مخلوقات، تحقير برای وضع طبيعی زيستن را بنمايش ميگذارد، و در عين تمايل بی نهايت برای زيستن، به زندگی لعنت ميکند، در حاليکه از نابود شدن می هراسد. اين احساسات متفاوت مرتباً روح او را به انديشه وضعيت آينده متمايل ميکند، و مذهب، اين تفکرات وی را به دوردست ها ميبرد. مذهب، به عبارت ساده، نوع ديگری از اميد است. انسانها نميتوانند اعتقاد مذهبی خود را بدون عدم انطباق فهم خود، و يک نوع تحريف خشونت بار خصلت حقيقی خود، ترک کنند، و بطور مغلوب نشدنی به احساسات وارسته خود باز ميگردند. بی ايمانی يک اتفاق است، اما اعتقاد تنها وضعيت ثابت بشريت است...وقتی يک مذهب، امپراطوری خود را تنها بر اساس خواست فناناپذيری که در قلب هر انسانی وجود دارد بنا ميکند، آن زمان ممکن است که قلمرو جهانی را بطلبد، در صورتيکه وقتی خود را به دولت متصل ميکند، بايستی اصولی را بپذيرد که تنها در محدوده ملت معينی قابل قبولند. در نتيجه، با ايجاد اتحاد با نيروی سياسی، مذهب اتوريته خود را بر عده ای اضافه ميکند، اما اميد حکمرانی بر همه را از دست ميدهد.» (دموکراسی در آمريکا، الکسيس توکويل، صفحات ٣۱۹ تا ٣۲۲ متن انگليسی)
در نتيجه نظر توکويل در مورد جدايی مذهب و دولت، در آمريکا و اروپا، بسيار روشن است و آنچه در مورد آن مناطق نوشته است نيز آينده نگری نيست بلکه وضعيت آمريکا و اروپا در زمان خود او است - يعنی در ۱۷۵ سال پيش - و مضافاً آنکه بعنوان يک مورخ، تاريخ روابط دولت و مذهب را در دوسوی اقيانوس اطلس مورد تتبع قرار داده است.
پس منظورم در اينجا از آينده نگری توکويل چيست؟
توکويل در مورد کشورهای اسلامی نگاه متفاوتی دارد و در اين عرصه است که نوعی آينده نگری را ارائه می کند؛ اما، به عکس مسيحيت، اميدی به تطور اسلام در عصر روشنگری و دموکراسی نمی بيند. توکويل می نويسد:
«آنچه محمد از بهشت با خود آورد و در قران قرار داد به اصول مذهبی محدود نبود، بلکه مبانی سياسی، قوانين جزايی و مدنی، و تئوری های علمی بود. اما انجيل به مناسبات کلی انسان و خدا و انسان با انسان، محدود است. بيش از آن را نيز درسی نميدهد و مردم را متعهد به اعتقاد به چيزی در آن عرصه ها نميداند. همين امر بيش از هزار دليل ديگر کافی است که نشان دهد اسلام قادر نخواهد بود در عصر روشنگری و دموکراسی، قدرت خود را حفظ کند، در صورتيکه قدرت مسيحيت در چنين اعصاری نظير هر عصر ديگر، مقدّر است.» (دموکراسی در آمريکا، الکسيس توکويل، صفحه ۲۴۲ متن انگليسی)
مقايسه ای که توکويل بين صدر اسلام و صدر مسيحيت می کند اساساً موضوع اختلاف نيست؛ اما، مسيحيت نيز در قرون وسطی آن عرصه هايی را که توکويل به حضور آنها در آيين صدر اسلام اشاره دارد، به مکتب خود اضافه کرد. مسيحيت قرون وسطی همانقدر حامل مبانی سياسی، قوانين جزايی و مدنی، و تئوری های علمی است که اسلام. تنها پس از رفرماسيون است که نه تنها پروتستانيسم بلکه مذهب کاتوليک نيز خود را بيشتر و بيشتر به مناسبات انسان و خدا و انسان با انسان محدود می کند. چرا در جهان اسلام نيز نتواند تطور مشابهی صورت گيرد؟ در نتيجه نظر توکويل در مورد ناتوانی اسلام برای تحول در عصر روشنگری و دموکراسی پرسش برانگيز است!
در زمان حاضر دو گروه مانند توکويل تصور می کنند که اصلاحات برای اسلام امکانپذير نيست. يکی آندسته از بنيادگرايان اسلامی هستند که حاضرند اسلام نابود شود اما هيچگونه اصلاحی در آن صورت نگيرد. و ديگری نيز لامذهبان افراطی می باشند که فکر می کنند اسلام قابل اصلاح نيست و تنها راه ورود به عصر روشنگری و دموکراسی نابودی اسلام است. از دو ديدگاه متفاوت اين هر دو تصور می کنند بقای اسلام در عصر روشنگری و دموکراسی غيرممکن است.
آيا آينده نگری توکويل در مورد جهان اسلام به واقعيت خواهد پيوست يا که جنبش هايی نظير بهار عرب نشان خواهند داد که اسلام در خاورميانه، نظير مسيحيت در اروپا و آمريکا، قادر خواهد بود عصر روشنگری و دموکراسی را تجربه کند؟
الکسيس دو توکويل محقق و سياستمدار فرانسوی، پس از سفری دو ساله به آمريکا دو جلد کتاب تحت عنوان دموکراسی در آمريکا نوشت که پس از گذشت بيش از صد و هفتاد و پنج سال همچنان در آمريکا محبوبيت دارند. زيرا گزارش وی از آمريکا بويژه در مورد آزادی مذهب همچنان بيان واقعيت زندگی اجتماعی و سياسی مردم در اين کشور است.
توکويل معتقد به مذهب کاتوليک بود و در آمريکا وقت زيادی صرف کرد که با کشيشان کليسای کاتوليک در مورد همه عرصه های فعاليت مذهبی آنها، گفتگو کند. آنچه برای او مايه شگفتی می شود اين است که همه آنها از جدايی دولت و مذهب در آمريکا بسيار خرسند هستند و اين تفکيک را نه تنها مانعی در برابر فعاليت های مذهبی خود قلمداد نمی کنند بلکه بالعکس دليل رشد و افزايش هواداران مذهب خود در جامعه می بينند. در اين راستا توکويل مبنای سکولار آمريکا را که از بدو تأسيس کشور نهادينه شده است عامل تعالی مذهب، ارزيابی می کند و نحوه تکامل رابطه دولت و مذهب را در آمريکا، نسبت به اروپا برتر می بيند، و جهت گيری متضاد اين دو عرصه را در اروپای زمان خود مورد نقد قرار داده و راهکرد آمريکا را توصيه می کند.
توکويل جلد اول کتاب دموکراسی در آمريکا را در سال ۱۸٣۵، يعنی حدود يازده سال قبل از کاربرد اصطلاح سکولاريسم در بريتانيا توسط «جرج هوليوت» دوست و هم قطار رابرت اون، نوشته است. با اين وجود در اين کتاب توکويل بهترين توصيف را از مفهوم سکولاريسم به شرح زير ارائه کرده است:
«در بدو ورودم به آمريکا جنبه مذهبی کشور اولين چيزی بود که توجه مرا بخود جلب کرد، هر چه بيشتر در آنجا ماندم، بيشتر نتائج سياسی اين وضعيت را ملاحظه کردم. در فرانسه هميشه روحيه مذهبی و روحيه آزادی را دو حرکت در جهت متضاد ديده بودم. اما در آمريکا ديدم که در نهايت اين دو متحدند و مشترکاً بر کشور حکم ميرانند. علاقه ام برای کشف علت اين پديده روز به روز افزايش مييافت. برای راضی کردن خود، از اعضأ همه فرقه های مذهبی و بخصوص از جامعه روحانيون که منبع همه مذاهب گوناگونند و بويژه در ادامه آن، صاحب منفعت، سوأل کردم. بعنوان يک عضو کليسای کاتوليک، مشخصاً در ارتباط با چندين کشيش آن مذهب قرار گرفتم، که با آنها از خيلی نزديک آشنا بودم. برای هر يک از آنان دليل تحير خود را بيان داشتم و شک خود را توضيح دادم. ديدم که آنها فقط درباره موضوعات جزئی با هم اختلاف دارند، اما جملگی حيات مسالمت آميز مذهب را در کشور خود، اساسأ با جدايی مذهب و دولت مرتبط می بينند. حتی لحظه ای ترديد ندارم اين موضوع را تأييد کنم که در تمام مدت اقامتم در آمريکا حتی يک نفر از روحانيون يا مردم عادی -لاييک - را نديدم که نظری غير از اين را ابراز کند....
«انسان بتنهايی، از ميان همه مخلوقات، تحقير برای وضع طبيعی زيستن را بنمايش ميگذارد، و در عين تمايل بی نهايت برای زيستن، به زندگی لعنت ميکند، در حاليکه از نابود شدن می هراسد. اين احساسات متفاوت مرتباً روح او را به انديشه وضعيت آينده متمايل ميکند، و مذهب، اين تفکرات وی را به دوردست ها ميبرد. مذهب، به عبارت ساده، نوع ديگری از اميد است. انسانها نميتوانند اعتقاد مذهبی خود را بدون عدم انطباق فهم خود، و يک نوع تحريف خشونت بار خصلت حقيقی خود، ترک کنند، و بطور مغلوب نشدنی به احساسات وارسته خود باز ميگردند. بی ايمانی يک اتفاق است، اما اعتقاد تنها وضعيت ثابت بشريت است...وقتی يک مذهب، امپراطوری خود را تنها بر اساس خواست فناناپذيری که در قلب هر انسانی وجود دارد بنا ميکند، آن زمان ممکن است که قلمرو جهانی را بطلبد، در صورتيکه وقتی خود را به دولت متصل ميکند، بايستی اصولی را بپذيرد که تنها در محدوده ملت معينی قابل قبولند. در نتيجه، با ايجاد اتحاد با نيروی سياسی، مذهب اتوريته خود را بر عده ای اضافه ميکند، اما اميد حکمرانی بر همه را از دست ميدهد.» (دموکراسی در آمريکا، الکسيس توکويل، صفحات ٣۱۹ تا ٣۲۲ متن انگليسی)
در نتيجه نظر توکويل در مورد جدايی مذهب و دولت، در آمريکا و اروپا، بسيار روشن است و آنچه در مورد آن مناطق نوشته است نيز آينده نگری نيست بلکه وضعيت آمريکا و اروپا در زمان خود او است - يعنی در ۱۷۵ سال پيش - و مضافاً آنکه بعنوان يک مورخ، تاريخ روابط دولت و مذهب را در دوسوی اقيانوس اطلس مورد تتبع قرار داده است.
پس منظورم در اينجا از آينده نگری توکويل چيست؟
توکويل در مورد کشورهای اسلامی نگاه متفاوتی دارد و در اين عرصه است که نوعی آينده نگری را ارائه می کند؛ اما، به عکس مسيحيت، اميدی به تطور اسلام در عصر روشنگری و دموکراسی نمی بيند. توکويل می نويسد:
«آنچه محمد از بهشت با خود آورد و در قران قرار داد به اصول مذهبی محدود نبود، بلکه مبانی سياسی، قوانين جزايی و مدنی، و تئوری های علمی بود. اما انجيل به مناسبات کلی انسان و خدا و انسان با انسان، محدود است. بيش از آن را نيز درسی نميدهد و مردم را متعهد به اعتقاد به چيزی در آن عرصه ها نميداند. همين امر بيش از هزار دليل ديگر کافی است که نشان دهد اسلام قادر نخواهد بود در عصر روشنگری و دموکراسی، قدرت خود را حفظ کند، در صورتيکه قدرت مسيحيت در چنين اعصاری نظير هر عصر ديگر، مقدّر است.» (دموکراسی در آمريکا، الکسيس توکويل، صفحه ۲۴۲ متن انگليسی)
مقايسه ای که توکويل بين صدر اسلام و صدر مسيحيت می کند اساساً موضوع اختلاف نيست؛ اما، مسيحيت نيز در قرون وسطی آن عرصه هايی را که توکويل به حضور آنها در آيين صدر اسلام اشاره دارد، به مکتب خود اضافه کرد. مسيحيت قرون وسطی همانقدر حامل مبانی سياسی، قوانين جزايی و مدنی، و تئوری های علمی است که اسلام. تنها پس از رفرماسيون است که نه تنها پروتستانيسم بلکه مذهب کاتوليک نيز خود را بيشتر و بيشتر به مناسبات انسان و خدا و انسان با انسان محدود می کند. چرا در جهان اسلام نيز نتواند تطور مشابهی صورت گيرد؟ در نتيجه نظر توکويل در مورد ناتوانی اسلام برای تحول در عصر روشنگری و دموکراسی پرسش برانگيز است!
در زمان حاضر دو گروه مانند توکويل تصور می کنند که اصلاحات برای اسلام امکانپذير نيست. يکی آندسته از بنيادگرايان اسلامی هستند که حاضرند اسلام نابود شود اما هيچگونه اصلاحی در آن صورت نگيرد. و ديگری نيز لامذهبان افراطی می باشند که فکر می کنند اسلام قابل اصلاح نيست و تنها راه ورود به عصر روشنگری و دموکراسی نابودی اسلام است. از دو ديدگاه متفاوت اين هر دو تصور می کنند بقای اسلام در عصر روشنگری و دموکراسی غيرممکن است.
آيا آينده نگری توکويل در مورد جهان اسلام به واقعيت خواهد پيوست يا که جنبش هايی نظير بهار عرب نشان خواهند داد که اسلام در خاورميانه، نظير مسيحيت در اروپا و آمريکا، قادر خواهد بود عصر روشنگری و دموکراسی را تجربه کند؟