لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ ایران ۱۷:۵۵

انتشارکتاب سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی شهریارمندنی پور در آمریکا


انتشارکتاب سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی شهریارمندنی پور در آمریکا
انتشارکتاب سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی شهریارمندنی پور در آمریکا

<!-- IMAGE -->

شهریار مندنی پور، روزنامه نگار و رمان نویس زاده شیراز، یکی ازمهم ترین نویسندگان نسل سوم داستان نویسی ایران محسوب می شود که داستان هایش به لحاظ فرم و زبان از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.

این نویسنده که درسال ۲۰۰۶ با یک بورس ویژه از سوی دانشگاه معتبر«براون» در شرق آمریکا دعوت شده بود تا برای نوشتن یک کتاب تازه به آمریکا سفر کرده و مدت یک سال را به عنوان میهمان در این دانشگاه به نوشتن بپردازد، اخیرا این اثر تازه خود به نام «سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی » را از طریق انتشارات «کناپف» نیویورک به بازار داده است.

این کتاب که توسط سارا خلیلی از زبان فارسی به انگلیسی ترجمه شده به تعداد ۳۰۰ هزار نسخه به چاپ رسیده و هم اکنون در حال ترجمه به زبان های دیگر جهان از جمله کره ای و پرتغالی است.

شهریارمندنی پور که برای مدت شش ماه به دنبال موضوع مناسبی برای این کتاب تازه بود به صدای آمریکا می گوید:«از نوشتن داستان های تاریک و گوتیک خسته شده بودم و در آن زمان فقط می خواستم یک داستان عاشقانه و روشن بنویسم.»

جیمزوود، منتقد ارشد پیشین روزنامه گاردین و سردبیر سابق «نیوریپابلیک» که هم اکنون با مجله معتبر «نیویورکر» همکاری دارد در نقدی بر این اثرتازه شهریار مندنی پور می نویسد: « گاه شهروندان ادیب و آسوده یک جامعه آزاد و دمکراتیک آرزو دارند تا کسی جلویشان را بگیرد تا با انگیزه ناشی از آن دست به نوشتن چیز تازه ای بزنند. وقتی که انتخاب بسیار دشوار بین «متانت» و «دریده گی» در متن، آن ها را از خلق اثری پرمایه باز می دارد. ما از زندگی چه می دانیم؟»

این منتقد در ادامه این مطلب می نویسد:«درجامعه امروزی ما که بزرگ ترین انتخاب روز بین دو اندازه مختلف یک فنجان کاغذی قهوه است، مسلما یک قطعه ادبی قدرتمند به آسانی متولد نخواهد شد و به راستی برای ما که بزرگ ترین سیرو سیاحتمان در اقلیم قاره های بدون مرز گوگل بوده است و ما کسانی که هیچ چیز محدودمان نمی کند، چگونه می توانیم ادعا کنیم که زندگی را می شناسیم؟ »

جیمز وود درهمین رابطه در باره کتاب «سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی» شهریار مندنی پور می نویسد:«شاید ما به آن دسته از نویسندگان نگونبختی در ممالکی به دنیا آمده اند که ادبیات به خاطر شرایطی که می تواند بوجود بیاورد جدی گرفته می شود غبطه می خوریم!»

وود می نویسد:«اتفاقا ما به حال بداقبال هایی که درجوامعی زندگی می کنند که هنوز ادبیات آن قدر برایشان مهم است که سانسورشود، غبطه می خوریم، جایی که دستمزد نویسندگان می تواند زندان باشد. چه می شد اگر ادبیات برایمان کمی حیاتی تر بود؟ چه می شد اگر ما در این جا، از هرچیزی کمی کم تر برخوردار بودیم؟ درآن صورت فرهنگ ادبی ما حساس تر و البته با تفکری خلاق تر بود و به جای غرق شدن، تشنگی وادار به خلاقیتمان می کرد. استعاره زاییده ی استبداد است و بس.»

وود درادامه این نقد ادبی می نویسد:« رمان سانسوریک داستان عاشقانه ایرانی تفکری است که به این حرف ها پاسخ می دهد.»

چاپ داستان های شهریار مندنی پور، نویسنده پست مدرن و داستان نویس برجسته ایرانی بین سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ در ایران به مشکلاتی برخورد که در نتیجه آن این نویسنده در سال ۲۰۰۶ دعوت دانشگاه براون برای نوشتن یک کتاب تازه در این دیاررا به عنوان یک نویسنده بین المللی پذیرفت و نهایتا در آمریکا ساکن شد.

<!-- IMAGE -->

کتاب سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی که در حقیقت نخستین کتاب شهریار مندنی پور به زبان انگلیسی می باشد، از این جهت که در ایران امکان انتشارندارد نتیجتا هنگام نوشتن به شدت دچار جابجایی شده است. به این صورت که این کتاب بایستی خارج از ذهن نویسنده برای مخاطبان بیرون از ایران نوشته می شد اما در عین حال به زبانی که بسیاری از این مخاطبان آن را نمی فهمند!

آن چه از ترجمه این کتاب پیداست، رمان هنوز کاملا ایرانی، عاشقانه، کتابی وسرشار از ارجاعات اقلیمی از آب درآمده و درست مثل تضاد موجود در موضوع آن ، به وضوح درباره چیزهایی است که می توان در فضای داستان امروز ایران نوشت و چیزهایی که نمی توان نوشت.

جیمزوود در نشریه نیویورکر می نویسد:« در حالی که رمان نویسان بر چطور نوشتن ورود یا خروج شخصیت شان به اطاق مته به خشخاش می گذارند، چه می شد اگر فکرکنند که شخصیت شان اصلا اجازه بودن در آن اطاق را ندارد؟ چگونه می توانند داستان عاشقانه ای را بنویسند از دختر و پسری جوان در کشوری که طبق قوانین، زوج ها قبل از ازدواج، اجازه کنار هم بودن ندارند؟»

در ابتدای « سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی»، دختر و پسری ایرانی به نام دارا و سارا، در یک نمایش دانشجویی، بیرون از دانشگاه تهران با یکدیگر آشنا می شوند و در تمام ۱۸۰ صفحه رمان با تمام کوشش موفق نمی شوند رابطه خود را از آن حالت ابتدایی اش خارج کنند.

در این کتاب که مندنی پور آن را به «رابرت کوور» داستان نویس پست مدرن تقدیم کرده است، این نویسنده توانسته است، داستانی انعطاف پذیر و طنزی گزنده و ساختار شکنانه ای را ارائه دهد. نویسنده نشان می دهد که چگونه به دلیل فشارها و ممنوعیت های اجتماعی معاشقه کلامی این دو دلداده هرگز نخواهد توانست به رابطه ای واقعی ختم شود!

قدم زدن دارا و سارا در خیابان توجه گشت های ارشاد را جلب می کند. اگر آن ها را بگیرند باید وانمود کنند که خواهر و برادرند. کافی نت هم همان قدر خطرناک است ! آن ها نمی توانند آزادانه در خانه ملاقات کنند. پس کجا بروند؟

مندنی پور که علاقه به وارد کردن طعن و کنایه در داستان دارد می گوید که ابتدای داستان را طوری نوشته است که جفت داستانش را به قبرستان به عنوان مکان ملاقات بکشاند:« زمانی که به فکر ماموران گشت ارشاد هم خطورنمی کند که گور مادری مرده که مظلوم و بی دفاع است می تواند مکانی برای ارتباط گناه آلود دختر و پسرداستان باشد.»

روش ابداعی مندنی پوربرای ترسیم شرایط سانسور در ایران، ثبت کردن موارد قابل سانسور یا (ممیزی) در متن و صفحات رمان است. به این صورت که در طول رمان، هرجا که داستان دارا و سارا به لحاظ سیاسی یا جنسی غیرقابل چاپ می شود، خطی روی جملات مورد دار کشیده شده اما حذف نمی شود و به این ترتیب هرچند جملات با یک خط افقی خط خورده و به اصطلاح سانسور شده اند اما خواننده غربی هنوز می تواند بفهمد که نوشتن چه مواردی در ایران ممنوع است.

تفسیرهای مندنی پور که در میانه ی داستان به نام خود او نوشته می شود، به زیبایی خواننده را از جریان دیگر دو جنبه تاریخ سانسور در ایران و انقلاب ۱۹۷۹ مطلع می کند.

شهریار مندنی پور در گفتگویی با صدای آمریکا در مورد انتخاب موضوع سانسور در رمان سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی می گوید:« پس از ورود به آمریکا هربار به سخنرانی دعوت می شدم در بخش پرسش و پاسخ مردم از من درباره سانسور در ایران می پرسیدند. هنگامی که قرار شد تا در یکی از فستیوال های هرساله کتاب که با حضور نویسندگان در دانشگاه براون برگزار می شود شرکت کنم تصمیم گرفتم تا به جای صحبت درباره سانسور، یک داستان کوتاه در این مورد بنویسم و آن را برای حاضران بخوانم. همین داستان کوتاه به زبان انگلیسی و استقبالی که از آن شد باعث شد تا به فکر نوشتن این رمان تازه بیافتم.»

XS
SM
MD
LG