لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۰۴:۲۵

گفت و گو با نویسنده ای که برانداز شد


reza ghasemi
reza ghasemi

سایت اینترنتی متعلق به اندیشکده راهبردی امنیت نرم، در جزوه‌ای شصت و چهار صفحه ای با نام «زمزمه‌های رنگی»، فهرستی از ناشران و نویسندگانی را منتشر کرده و آنان را به براندازی متهم کرده است. در این جزوه علاوه بر ذکر نام برخی ناشران، ده‌ها نویسنده و مترجم نیز به تلاش برای «براندازی» جمهوری اسلامی متهم شده‌اند. در این جزوه همچنین از کانون نویسندگان ایران، به عنوان نهاد غیرقانونی نویسندگان یاد شده است. در حالی هنوز از هویت این مرکز اطلاعی دقیقی در دست نیست، فعالان سیاسی می گویند که به نظر می رسد وابسته به دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی است. رضا قاسمی، یکی از نویسندگانی که نام او در این فهرست آمده در گفت و گو با صدای آمریکا خاطرنشان کرده که جمهوری اسلامی از بالا رفتن سطح آگاهی مردم، دچار وحشت شده است.

صدای آمریکا: آقای قاسمی شما در لیست نویسندگان برانداز قرار دارید. لیستی که اندیشکده راهبردی امنیت نرم از نویسندگان و ناشران برانداز ارائه داده. به نظر شما هدف از تهیه چنین لیستی در این شرایط سیاسی و فرهنگی که در ایران حکمفرماست چیست؟

به نظر من آن راهپیمایی های میلیونی که بعد از انتخابات خرداد سال گذشته صورت گرفت به شدت اینها را وحشت زده کرده. هیچ کس، حتا خود ماهایی هم که مخالف وضع موجود هستیم تصور نمی کردیم که روزی آن تعداد آدمی که در عاشورا و تاسوعای ۵۷ به خیابان ها آمد بار ديگر به ميدان بیاید.

من هيچ نوع علاقه‌ای به عقايد سياسی و آثار به آذین نداشته ام و ندارم. اما یک جمله ی درخشانی داشت در مورد آن راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ که در تاريخ می ماند. گفت «این راهپیمایی پاها بود نه مغزها» و اين حرف حقيقت محض بود به گمان من.

نکته جالب این است که، بعد از تقلب انتخاباتی خرداد سال هشتاد و هشت، نه فقط همان جمعیت ميليونی سال ۵۷ دوباره به خیابان ها آمد و راهپیمایی کرد بلکه این بار راهپیمایی مردم راه پیمائی مغز ها بود نه پاها. یعنی از نوع شعارها و عمل کرد مردم به خوبی می شد فهمید. آن راهپیمایی روز بیست و پنجم خرداد هم که در سکوت کامل برگزار شد و در نوع خود بی نظير بود به گمان من یک نقطه عطف است در تاریخ. چون برای اولین بار بود در تاريخ که يک راهپیمایی آن هم به اين عظمت در سکوت مطلق برگزار می شد. اين سکوت بسیار معنا داشت. قدرتی که در اين سکوت بود بسيار کرکننده تر از هر فرياد بود. این مساله حکومت را به شدت وحشتزده کرد. چون حقیقتی را به آنها نشان داد که تا آن زمان هيچکس حتا خود مردم هم از آن خبر نداشت. معلوم شد اکثريت قاطع مردم با اين حکومت مخالف است. معلوم شد که روشنفکران ما اگرچه پیش از انقلاب مرتکب اشتباهات وحشتناکی شده بودند، اما بعد از انقلاب بسیار خوب عمل کرده اند، مخصوصا در بیست ساله اخیر. آنها با ترجمه آثار مهم فلسفی، علمی و ادبی دنيا، نهضت ترجمه را به راه انداختند. نويسندگان روشنفکران، نويسندگان استادان دانشگاه و به ويژه فعالان مسائل زنان، به عنوان کنشگر اجتماعی، با پيش گرفتن شيوه های گوناگون توانستند سطح آگاهی مردم را بالا ببرند. این است آن چيزی که حکومت را وحشتزده کرده. ديگر بر اين مردم نمی توان به آسانی فرمان راند. حالا همه کارهایی که اینها می کنند از جمله محدودیت هایی که برای نشر کتاب ایجاد می‌کنند یا اخراج استادان دانشگاه ها و تعطيل کردن آموزش علوم انسانی يا این لیستی که حالا منتشر کرده اند با عنوان «نويسندگان و ناشران برانداز» همه از ترس است. لابد احتمالا می خواهند بساط کتابفروشی ها را هم تق و لق کنند. اينها متوجه شده اند که یک قدرتی به میان میدان آمده که ديگر به آسانی نمی توانند حریف آن شوند و این کارها آخرين تلاش‌های مذبوحانه آنهاست تا جلوی اين سقوط حتمی را اگر نمی‌توانند بگيرند دست کم مدتی عقب بيندازند.

صدای آمریکا: آقای قاسمی به عنوان یکی از رمان نویسان و نمایشنامه نویسان مطرح این سال ها بفرمایید که دلیل حساسیت حمهوری اسلامی و حکومت هایی که با ادبیات و شعر و رمان گرفتاری دارند چیست و آیا خود شما در زمان خلق اثر به براندازی حکومت و القای چنین انگیزه ای به مخاطب‌تان آیا فکر کردید یا می‌کنید؟

اصلا رمانی که در این جهت نوشته شود رمان نیست. در هیچ کجای دنیا نه رمان نه نمایشنامه و نه سینما و نه هیچ مديوم هنری ديگری هیچ حکومتی را عوض نکرده است. و هر اثر هنری اگر بخواهد برانداز باشد اصلا هنر نیست. برای این که کار هنر ارائه دستورالعمل نیست. کار هنر طرح پرسش و به فکر واداشتن است. اما من می خواهم بگویم که قضیه عمیق ‌تر از اینهاست. من به دوستان روشنفکرم توصیه می‌کنم که بروند روی سايت خامنه ای و حرف های او را که حدوداَ شش هفت سال پيش در جمع هيات وزرای خاتمی زده است به دقت بخوانند و آن را جدی بگيرند. اين تنها سخنرانی اوست که از تلويزيون پخش نشد. اما بخش کوچکی از آن را که در مخالفت با ترويج موسيقی و اعتراض به سفر دسته جمعی دختران و پسران به خارج از کشور است، روی یوتیوب می‌توان پيدا کرد. اين سخنرانی نشان می دهد که آقای خامنه ای یک برنامه کاملا مدون دارد و سال ها مشاوران او روی اين برنامه کار کرده اند. در آن سخنرانی می بینیم که راجع به فرهنگ، سیاست، علم و همه چیز حتا طرز لباس پوشیدن مردم یک برنامه ی مشخصی دارد. بخشی از اين خواب و خيال‌ها را هم در اين سال ها پياده کرده‌اند و نیت شان اين است که اگر زورشان برسد بقيه‌اش را هم پياده کنند. آن تقلب انتخاباتی، برنامه هدفمند کردن يارانه ها، اخراج استادان دانشگاه و تعطيل کردن رشته علوم انسانی را هم در اين راستا بايد ديد. این برنامه هم که می شود آن را ايدئولوژی حکومت اسلامی آقای خامنه ای ناميد، ملغمه‌ای است از افکار فردید، بعضی چيزها که از پست مدرنیسم گرفته اند مثل « نسبیت فرهنگی»، بعضی چيزها که از «شرق شناسی» ادوارد سعید گرفته اند. آن فکری را که پشت اين آش درهم جوش است می توان اينطور خلاصه کرد: غرب به غروب تمدن خودش رسيده است (جمله معروف هايدگر) و حالا وقتش رسيده است که ما تمدن نوين اسلامی را در دنيا بپا کنيم. تمام پولی هم که در تمام اين سال ها در کشورهای عربی، آفریقا و آمريکای لاتين و اروپا خرج بنيادگرائی می کنند به نيت تحقق اين روياست. این رويای فوق العاده خطرناکی است. آقای خامنه ای دارد یک بار دیگر در همان دامی می‌افتد که پيش از او خمینی افتاد و پيش از خمينی، البته به نوعی ديگر، شاه. نمی دانم اسم اين بيماری را چه می توان گذاشت که هر کس در اين مملکت به قدرت می رسد گمان می کند رسالتی دارد. می گويند روس ها هم به همين بيماری مبتلا هستند. اين رويای بسيار خطرناکی است که کل موجوديت کشور را با خطر بسيار بزرگی روبرو کرده. چون غرب به خواب خيال های اينها واقف است. همین انتشار اسناد ویکی لیکس خودش یک نشانه‌ آشکاری است از این که غربی ها هم برای اينها برنامه دارند. به مدت چندين دهه آمريکا هزاران کيلومتر دورتر از مرزهای کشورش می جنگيد و مردم آمريکا اصلاَ نمی دانستند که کشورشان در حال جنگ است. اما از بعد از يازده سپتامبر ديگر هيچ آمريکايی مطمئن نيست که حتا وقتی داخل خانه اش خوابيده همه چيز روی سرش خراب نشود. اين ناامنی به کل اروپا هم سرايت کرده. هزينه ای که حالا غرب برای امنيت شهروندانش می پردازد آنقدر بالا هست که هزينه‌ يک حمله سراسری و نابودی کل تاسيسات نظامی و زيربنائی ايران را توجيه پذیر کند و اينها مصمم‌اند این جمهوری اسلامی را بزنند تا قضیه بیخ پیدا نکند. نيازی هم به حمله زمينی نمی بينند. آن راه پيمائی های ميلونی سال گذشته نشان داد که همان حمله هوائی کافی است بقيه اش را خود مردم انجام خواهند داد. بله، کل موجودیت کشور در خطر است و آقای خامنه با پيگيری روياهای خامش دارد کشور را به همان روز سياهی می نشاند که صدام عراق را نشاند. اگر اینها براندازی است، بله من براندازم! ولی رمان برانداز نیست. هیچ رمانی برانداز نیست. این را هم بگویم. اگر که این براندازی است پس تمام آن مردمی که با راه پيمائی هايشان نشان دادند مخالف سیاست های اين حکومت هستند براندازند. اگر این براندازی است، نه فقط من بلکه هشتاد وپنج درصد مردم ایران براندازند.

حالا فرض کن بخواهند جلوی انتشار کتاب من امثال مرا بگيرند. در مقابل فاجعه عظيم تری که در راه است چه اهميتی دارد؟ مگر آن کتاب‌های ديگرم را که جلوی انتشارشان را گرفتند چه اتفاقی افتاد؟ مگر اين همه کتابی که در خارج درآمده است و اجازه انتشارشان را نداده اند چه اتفاقی افتاد؟ همه اينها به صورت افست چاپ شده و توی بساط کتاب های ممنوعه دستفروشان کنار خیابان به فروش می رسد. يا به صورت ای بوک روی اینترنت موجود است و روی موبايل های مردم دست به دست می گردد.

صدای آمریکا: آقای قاسمی در کشوری که آقای احمدی نژاد آن را آزاد ترین کشور دنیا معرفی می کند، انتشار لیستی از ناشران و نویسندگان برانداز، چه معنا و مفهومی دارد؟

حرف آقای احمدی نژاد که شوخی است. کدام حرف ایشان را می شود جدی گرفت؟

همین امروز دیدم که در دفاع از معاون اش که چندين پرونده سوء استفاه مالی دارد گفته است که هیچ کسی حق ندارد در رادیو و تلویزیون به کسی که حضور ندارد اتهام بزند. خب خود این آقا که در مناظره های انتخاباتی همين کار را به شکلی صد بار بدتر از این انجام داد. این آدم حرف اش اعتبار ندارد. کجای دنيا وکيل مدافع را به جرم دفاع از موکلش زندانی می کنند؟

صدای آمریکا: از کانون نویسندگان ایران در این لیست به عنوان کانون غیرقانونی نویسندگان اسم برده شده. آیا امکان دارد در مورد دلیل حساسیت هایی که در رابطه با کانون نویسندگان ایران وجود دارد نظری بدهید؟

کانون از قبل از انقلاب یکی از قدیمی ترین مراکز مقاومت بوده و طبیعی است که اینها به تمامی مراکزی که می توانند به موقع اعتراض کنند و واکنش نشان بدهند حساسیت دارند. در مورد اساتید دانشگاه، در مورد دانشجويان همينطور، در مورد سازمان های زنان همينطور. اين کارهای اينها همه از سر درماندگی است. شما ببينيد اينها وقتی ناچار می شوند کسانی را به خاطر فشارهای بين الملی آزاد کنند اول به يک بهانه الکی تعداد ديگری را زندانی می کنند بعد آن زندانی‌های قبلی را آزاد می کنند. فقط و فقط برای آنکه ضعفشان را بپوشانند.

این را هم من اضافه کنم که آقای خامنه ای علاوه بر آن خواب و خيال های خانمان براندازی که برای کشور دارد یک مشکل دیگری هم دارد که آن هم خطرناک است. عقده‌ قدرت. فراموش نکنیم وقتی آقای خامنه ای رییس جمهور شد خمینی شخص اول مملکت بود و آقای رفسنجانی که رییس مجلس بود، نفر دوم. در اين دوره آقای خامنه ای که رییس جمهور بود يک هیچ کاره بود. حتا قدرتش از آقای موسوی نخست وزیر هم کمتر بود. بعد از مرگ خمینی، آقای خامنه ای که با آن شعبده بازی رهبر شد باز هم يک هيچکاره ماند، چون نه کاریزمای خمینی را داشت و نه مرجع تقليد بود. در اين دوره آقای رفسنجانی نفر اول بود و آقای خامنه ای نفر دوم. اینها همه برای آقای خامنه‌ای یک عقده شد و از همان ابتدای انتخابش به رهبری خرده خرده و با چراغ خاموش شروع کرد به جمع کردن نيرو در اردوی محافظه کاران و خزيدن به طرف قدرت. اما تنها از اواسط دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی بود که او توانست به نفع خودش کفه ترازو را اندکی متعادل کند. دوره دوم رفسنجانی که تمام شد آقای خامنه ای تازه داشت نفس راحتی می کشید که با انتخابات دوم خرداد و آن شرکت عظیم مردم خاتمی به محبوبيتی بی سابقه دست يافت، و دوباره آقای خامنه ای رفت زیر سایه. خب از آنجا بود که آقای خامنه ای مصمم شد که با سبعیت و شدت بیشتری نيروهايش را وارد ميدان کند و حالاست که در پرتو تقلب انتخاباتی سال گذشته و خوابی که آقای خامنه ای برای انتخابات مجلس در سال آينده ديده ما می‌توانیم با قاطعیت بگوییم که آن «هر نه روز يک بحران» ی که خاتمی می‌گفت و از همه مهمتر، آن قتل های زنجیره‌ای هم پروژه آقای خامنه ای بوده است برای رسيدن به قدرت مطلق. اتفاقی که در دوره دوم رياست جمهوری خاتمی سرانجام به وقوع پيوست. آن گريه تاريخی خاتمی به هنگام کانديدا شدن برای دور دوم رياست جمهوری و آن فلاکت بعدی اصلاح طلبان را بر بستر اين نبرد قدرت بايد بازخوانی کرد.

صدای آمریکا: آیا می توان با ادبیات مقابله کرد و از تاثیر آن کاست و آیا می شود آن را سرکوب کرد؟

ادبیات و فرهنگ به طور کلی تاثیرش آرام است و در دراز مدت. این تاثیر را هم در همین بیست سال گذشته به خوبی می توان مشاهده کرد. در این بیست سال روشنفکران، نويسندگان و فعالان جنبش زنان عالی کار کرده اند. میزان کاری را که اينها کردند در این بیست سال و تاثیری را که گذاشتند ما به چشم خودمان در جنبش سبز ديديم. اینها خانه به خانه رفتند روی زن‌های طبقات فرودست، روی مادرهایشان، روی زنان مسن حتا کار کردند و همین ها بودند که موتور جنبش سبز بودند. بنابراین ادبیات کارش یک کار آرام است و قرار نیست تاثيری فوری داشته باشد. پس اگرهم موقتا بتوانند خفه‌اش کنند آنچنان تاثيری ندارد. مخصوصا با اين وسايل ارتباطی امروزه. مهم اين است که در دراز مدت نمی‌توانند. چون اين حکومتی است بدون آينده.

XS
SM
MD
LG