لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ایران ۰۹:۰۵

پرسش هایی درباره استعفای دیوید پترایس


«به کاخ سفید رفتم و از رئیس جمهوری خواستم اجازه دهد به دلایل شخصی از ریاست سی آی ای استعفا بدهم.» نیویورکر توضیح می دهد کدام دلایل شخصی؟

دیوید پترایس در نامه ای که روز جمعه منتشر شد نوشت:«بعد از سی و هفت سال زندگی مشترک، با پاگذاشتن به یک رابطه خارج از ازدواج نشان دادم که چقدر به راه اشتباه رفته ام. رفتار من قابل پذیرش نیست؛ نه به عنوان همسر و نه به عنوان رئیس سازمان سی آی ای. امروز بعد از ظهر، رئیس جمهوری با کمال رأفت استعفای مرا پذیرفت.»

دیوید پترایس از کارکنان سی آی ای قدردانی کرد؛ و درباره توانایی های این سازمان سخن گفت. مایک مورل، قائم مقام آقای پترایس موقتاً جانشین وی شد.

آقای اوباما در بیانیه خود با ذکر «خدمات خارق العاده» ژنرال پترایس گفت: «به دیوید و هالی پترایس فکر می کنم و برایشان دعا می کنم. هالی پترایس به سهم خودش به خانواده های نظامیان کمک شایانی کرده است.» نام بردن رئیس جمهوری از همسر آقای پترایس به پیچیدگی های قضیه استعفای رئیس سی آی ای اشاره دارد. هالی پترایس در رسیدگی به مشکلات سربازان پیشین ارتش – از جمله در قضیه کالج های انتفاعی که سر نظامیان پیشین را کلاه می گذاشتند – با میشل اوباما و الیزابت وارن همکاری می کرد. فرد کپلن، نویسنده کتابی درباره ژنرال پترایس که تا یکی دو ماه دیگر به بازار می آید، می گوید زنی که با وی رابطه داشته پائولا براد ول بود؛ این خانم بیوگرافی تملق آمیزی راجع به ژنرال نوشته است. اگر این خبر صحت داشته باشد، گوشه ای از نقطه ضعف های مردان قدرتمند را نشان می دهد – البته نه همه نقاط ضعف آنها را.

اگر تا دیروز دنبال دلایلی برای پیش بینی استعفای ژنرال پترایس می گشتید، می توانستید دلایل معقولی پیدا کنید؛ مثلاً رویداد بنغازی: در داخل دولت، انتقاد از سی آی ای برای اطلاعات نادرست پس از رویداد بنغازی افزایش می یابد، و نقش سازمان بیشتر و بیشتر مورد سوآل قرار می گیرد؛ فضاحتی که اشتباهات عملکرد سی آی ای یا ارتش در آن نقش داشت. بعضی از این حدسیات به وضعیت حاضر ربط دارد؛ و بعضی ممکن است برای هر کسی که به اندازه ژنرال پترایس از کارش ستایش و تقدیر شده باشد، پیش بیاید. و بعضی از سؤآلات هم از هر کسی که در مقام رئیس سازمان سی آی ای قرار داشته باشد، پرسیده خواهد شد.

اما روابط خارج از ازدواج مایه شگفتی است، و این پرسش را برمی انگیزد که ممکن است عناصر دیگری هم در رابطه دخالت داشته که شاید از خود رابطه مهمتر بوده است. آیا آقای پترایس، امنیت شخصی اش، یا امنیت سازمان تحت مدیریت او در جریان این رابطه به نحوی مورد مصالحه قرار گرفته است؟ (برای قضاوت درباره چنین مسائلی جیمز باند استاندارد خوبی نیست. شاید پروفوموی انگلیسی مرجع بهتری باشد.) تصور می شود ژنرال پترایس علاوه بر موضوع حق السکوت، دستکم در این باره که با مدارک محرمانه کجاها رفته هم مورد سؤآل قرار گیرد. اف بی آی – اداره اطلاعات فدرال آمریکا –دقیقاً در زمینه دسترسی خانم براد ول به آدرس ایمیل های محرمانه آقای پترایس از وی تحقیق کرده. آیا پاسخ هایی که آقای پترایس به سؤآلات امنیتی داده دروغ بوده؟ آیا کسی قصد تخریب شخصیت وی را داشته است؟ وقتی شخصی در مقام و موقعیت پترایس درگیر رابطه ای اینچنینی می شود، طبعاً این پرسش پیش می آید که آیا با یک زیردست خودش رابطه داشته؟ – مدت این رابطه چند وقت بوده، و آیا به دورانی که او ژنرال ارتش بوده هم برمی گردد؟ در زمان فرماندهی آیسف چطور؟

هرچند خانم براد ول به عنوان نویسنده معرفی شده، آن طور که در مقدمه کتابش نوشته، پس از اتمام دوره سربازی «به نیروهای ذخیره ارتش پیوستم وبا هدف بازگشتن به ارتش یا ورود به دنیای سیاست به تحصیلاتم ادامه دادم.» وی به عنو ان ژورنالیست، همراه با گروه ژنرال پترایس به افغانستان رفت. ظاهراً در آن موقع زیاد با ژنرال وقت می گذرانده است. (خانم براد ول درباره ادعاها نظری نداده، و ظاهراً وبسایت او از بعد از ظهر جمعه توقیف شده است.)

کسی که ظاهراً هیچوقت برایش مهم نبود که او را آدم خیلی باهوشی بدانند، موضوع جنبه ساده لوحی و حماقت پیدا می کند. اگر آقای پترایس امیدوار است بتواند به دلایل شخصی کارش را ترک کند – هر چند که دردناک است – و با این کار از زیر سؤآل های سخت سیاسی در برود، و احتمالاً به اعتبار سیاسی اش لطمه ای وارد نشود – سخت در اشتباه است.

و بالاخره این که: آیا بعد از پیش آمدن این قضیه، می توانیم با نگاهی دقیق به روند امور در افغانستان و عراق به این نتیجه برسیم که این اقدامات – چه مثمرثمر و چه بی نتیجه – محصول چیزی غیر از شخصیت درخشان ژنرال پترایس بوده است؟

ژنرال پترایس در استعفانامه اش نوشت: «تئودور روزلت زمانی دریافت که بزرگترین موهبت زندگی، فرصتی است که برای کار کردن و انجام یک کار با ارزش در اختیار آدمی قرار می دهد.» ممکن است نقل قول از تئودور روزولت هنگام کناره گیری از کار، نشانه خوبی نباشد. ریچارد نیکسون، پیش از خداحافظی با کارکنانش در پی رسوایی واترگیت، بخشی از نوشته تئودور روزولت را نقل کرد که در آن آمده بود: «با از دست دادن همسر اولم به خاطر بیماری، فکر می کردم که همه چیز کم و بیش برایم تمام شده. بعدها، رسیدن به ریاست جمهوری برایم مایه تسکین بود. پیش از آن که بفهمیم آیا آقای پترایس می تواند دنبال مایه ای برای تسکین خاطر بگردد – و اصولاً شایستگی اش را دارد یا نه – باید بسیار بیش از آنچه که به ما گفته شده، اطلاعات به دست آوریم. پرسش های بسیاری مطرح خواهد شد؛ و البته برای کسی در مقام آقای پترایس، این کار عین عدالت خواهد بود.
XS
SM
MD
LG