لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۰۸:۵۳

خاطرات سياسی


خاطرات سياسی ( بخش دوم ) دکتر فکرت خاطرات سياسی و يادداشتهای روزانه پرويز راجي، سفير ايران در انگلستان، مصادف است با سالهای سرنوشت ساز تکوين انقلاب اسلامی ايران و بسياری از حوادث پشت پرده ، البته تا جايی که برای سفير مکشوف است. در اين سالها... در سفارت ايران در دهلی نو نيز، در پنهان... جو نگرانی و انتظار حاکم بود.

تعدادی از سفارتيان، البته آنهايی که تا حدودی سواد انگليسی داشتند... با بيم و نگرانی ، در خفا، نوول معروف " پال اردمن" را که سقوط سال هزار و نهصد و هفتاد و نه نام داشت ميخواندند؛ و با نجوا در مورد محتويات آن باهم صحبت ميکردند. تم اصلی نوول " اردمن" ، البته قصه وار، همانطور که منظور نويسندگان اين " ژانر " ادبيات است، در مورد يک ديکتاتور، که آشکارا شباهت تامی به شاه ايران داشت، بود؛ ديکتاتوری که ميکوشيد به اسلحه اتمی دست يابد؛ و تمامی خاورميانه را تحت انقياد و فرمانروايی خود در آورد. دغدغه اصلی سفارت ايران در دهلی نو در آن زمان چيزی جز تأمين خواستها و هوسهای درباريان و قدرتمندان و بار کردن اجناس عتيقه و فروش آن با سود گزاف چيز ديگری نبود. اما دغدغه عمده ، و گاه انحصاري، سفارت ايران در لندن ، مانند سفارت ايران در واشنگتن و انگشت شماری ديگر را طرز نگرش و پوشش مطبوعات درباره سياستهای داخلی و خارجی شاه تشکيل ميداد.

امروز با انتشار گروه کثيری از خاطرات و کتب مستند، بخصوص از طرف غربيها ، ميدانيم که سياست خارجی ايران، نه از طريق سفارتخانه های ايران ، و نه از طريق وزارت امور خارجه، بلکه از طريق وزير دربار انجام ميشد، و شخص شاه ، هم وزيرخارجه، هم وزير نفت، هم رئيس ستاد ارتش، هم وزير امنيت، و هم وزير بودجه و برنامه ريزی بود؛ و انجام امور به گونه ای بود که به اصطلاح مسئولان ، پس از مدتها و گاه ماههای بعد ، آنهم برحسب تصادف، از جريان امور ، البته بطور ناقص آگاه ميشدند.

رويداد ديگری که در آن زمان ، آنهم با ترس و لرز ، مورد گفتگوی محرمانه و خصوصی سفارتيان دهلی نو بود مرگ يا خودکشی مرحوم محمد رضا امير تيمور، سفير ايران در لندن ، ظاهراً زير فشار شديد بدهی سنگين قمار در کازينوهای لندن بود. به يادداشت راجی ، روز دوشنبه ، دوازده ژوئيه سالهزار. نهصد و هفتاد و شش توجه فرماييد: " ناهار را با هوشنگ انصاری صرف کردم.

انصاری ميگويد: اعلحضرت که از تکوين تاريخ و اهميت آن آگاه است، نميتواند خود را راضی به صدور دستوراتی سازد که با خط مشی او منافات داشته باشد؛ ولی استنباط من اين است که اعليحضرت مايل است ديالوگ پرمحتوا و بااساسی بامطبوعات بريتانيا برقرار شود. خود اعليحضرت، تلويحاً، چنين ارتباطی را تأييد ميکند. انصاری ميپذيرد که بين ايران و سازمان عفوبين الملل مسأله وجود دارد؛ چون دستورات فعلی اعليحضرت هرگونه تماسی را ممنوع ميسازد. "تونی پارسونز"، سفير سابق انگليس در ايران را در خانه عليرضا عروضی ملاقات ميکنم. پارسونز به من خبر ميدهد که برای اولين بار شرح وبسط مربوط به من در نشريه "پرايوت آي"Private Eye انتشار يافته است. " پرايوت آي" مقاله مربوط به اميرتيمور را از روزنامه " هرالد تريبون" تجديد چاپ کرده است؛ و بنظر ميرسد که گزار ش " پرايوت آي" در مورد بدهی کازينوی امير تيمور به مبلغ يک ميليون پاوند بايد به حقيقت نزديکتر باشد. پارسونز ميپرسد که آيا دولت ايران مسأله شکايت به دادگاه را بدليل آبروريزی از رئيس يک کشور مورد توجه قرار داده است؟ جواب من اين است که کشاندن قضيه به دادگاه، " آی " را به يک شهيد تبديل خواهد کرد و افکار عمومی را به نفع آن تهييج خواهد کرد."

دوشنبه نوزده ژوئيه هزارو نهصد و هفتاد و شش با پرنسس اشرف به نوشهر، مقر زندگی اعليحضرتين در ساحل دريای خزر ، پرواز ميکنم . فريدون هويدا برای استقبال از پرنسس به فرودگاه آمده است. پرنسس و اميرعباس هويدا نخست وزير که هيچگاه روابط دوستانه ای با يکديگر نداشته اند، اخيرآ، به علت امتناع نخست وزير از انتصاب رسمی يکی از دوستان پرنسس، با يکديگر مشاجره داشته اند؛ بنابراين انتظار دارم پرنسس نسبت به نخست وزير بی اعتنايی نشان دهد. درنوشهر در مقابل اعليحضرت و ملک حسين و کنستانتين، پادشاه يونان ، تعظيم ميکنم؛ و دست ملکه عاليه همسر ملک حسين و دست ملکه آن ماری يونان را ميبوسم. نخست وزير هم آنجا است؛ و چند تن ديگر از اطرافيان پرمدعای ملکه هم آنجا هستند. از فريدون و من هم دعوت ميکنند سر ميز ناهار حاضر شويم. صحبت سر ميز ناهار بيشتر مربوط به قيافه زشت و کريه المنظر " اندی وارهول " صورتگر و نقاش معروف است. پس از ناهار به اتفاق نخست وزير به ويلای خلعتبري، وزير خارجه، در 20 کيلومتری ويلای شاه ميرويم. پس از بحث کوتاهی پيرامون وضعيت سفارت در لندن و انتخاب نفر دوم سفارت، من به دو موضوع که در نظر دارم نزد اعليحضرت مطرح کنم اشاره ميکنم. هويدا و خلعتبری هردو تأکيد ميکنند که در موقع مذاکره با اعليحضرت نهايت احتياط را از خود نشان دهم؛ و ميگويند که شاه هم نسبت به مطبوعات انگليس و هم سازمان عفو بين المللی بی نهايت حساس است. به ويلای اعليحضرت باز ميگرديم و من کتم را ميپوشم و کراوات به گردن ميبندم. اول نوبت شرفيابی پرنسس اشرف ميرسد؛ پس از آن فريدون هويدا ميرود؛ و بالاخره نوبت به من ميرسد. همانطور که وارد تالار ميشويم، سگ عظيم الجثه شاه با صدای پارس يه طرف من ميجهد؛ اما پس از فرمان صاحب خود به سر جايش برميگردد، و با دقت و مراقبت در نزديکی يک صندلی راحتی چرمی می نشيند. تعظيم ميکنم و دست شاه را ميبوسم. پس از مدتی مکث اعليحضرت ميگويد، آغاز پرحادثه ای داشته ايد؛ و منهم در پاسخ چند کلمه مقطع ميگويم. اعليحضرت در وسط يک کابين بزرگ مستطيل شکل که محل زندگی راوزانه خانواده سلطنتی است ايستاده است. شاه همانطور که من جوابی برای سؤالهای او تهيه ميکنم شروع به قدم زدن ميکند؛ و از يک سو به سوی ديگر ميرود. من هم ناگزير برای اينکه چهره ام، تمام صورت، به طرف شاه باشد، روی ساق پا از طرفی به طرف ديگر ميچرخم. ميگويم: زمانی را که سلف من برای کناره گيری از وظايف خود انتخاب کرد زمان بسيار نامناسبی بود. پس از آن ميگويم، چون عزيمت من از تهران با شتاب صورت گرفته بود، اينست که تقاضای شرفيابی کردم تا با طرز تفکر اعليحضرت و با منويات ايشان آشنا شوم؛ و در دو مورد ِ بخصوص راهنمايی بگيرم. نکته اول مربوط به مجله " پرايوت آي" است که هر دو هفته پنجشنبه ها منتشر ميشود؛ و هر وقت نوبت خواندن مقالات آن راجع به اعليحضرت ميرسد از شدنت خشم ديوانه ميشوم. اعليضرت سخن من را قطع ميکند و ميگويد، البته هر ايرانی ميهن پرستی بايد احساس کند که مورد اهانت قرار گرفته است. من ميگويم آيا اعليحضرت اجازه ميدهند که دوستان مورد اعتماد ترتيبی بدهند تا در يک مکان بيطرف نوعی ديالوگ و گفت و شنود با سردبيران اين نشريه برقرار شود.؟ ميگويم، البته چنين تماسهايی به معنای تغيير نظر آنها نسبت به ايران نيست...؛ و تنها چيزی که ميتوان اميد داشت اين است که مديران و سردبيران ِ اين نشريه از شدت حملات و زخم زبانهای خود به ايران بکاهند. من اعتراف ميکنم که انجام چنين نقشه ای ممکن است بکلی نتيجه معکوس داشته باشد؛ و اين نشريه ممکن است ادعا کند که ايرانيها در مقابل آنها زانو زده اند و به التماس افتاده اند. ...اعلحضرت شديداً به فکر فرو ميرود، و در طول و عرض اتاق شروع به قدم زدن ميکند، و بالاخره پس از يک سکوت طولانی ميگويد: " خير، اين کار ارزش آن را ندارد!" ادامه دارد

XS
SM
MD
LG